پسر عمو
پسر عمو
داخل شدیم و خانوادشون رو دیدن
با هم سلام کردن و بلاخره تهیونگ پرسید
ب
ته:لیا کجاست
مادر لیا میخاست جواب بده اما اون مانع شد
مادر هانا :رفته پشت صحنه انگار آدم خیلی مهمیه ، بهش هم گفتم یه جور رفتار کنه که انگار ما رو نمیشناسه (پوزخند)
پدر بزرگ ؛ احترام تورو تا حالا نگه داشتم اما اگر بخای با نوه مورد علاقه ام اینجوری رفتار کنی اونوقت اون روی منو میبینی
مادر بزرگ:درسته هانا و اون دوتا زیر دستش یه هرزه کاملن کم زیر این و اون نبودن اونوقت از دختر من ایراد میگیرید ؟
مادر هانا میخاست حرفی بزنه که کنسرت شروع شد
مادر بزرگ: لیا کو؟
هانا: نهایتاً بتونه زیره دنسرا باشه ایششش
پدر بزرگ :خفه شو هانا
داخل شدیم و خانوادشون رو دیدن
با هم سلام کردن و بلاخره تهیونگ پرسید
ب
ته:لیا کجاست
مادر لیا میخاست جواب بده اما اون مانع شد
مادر هانا :رفته پشت صحنه انگار آدم خیلی مهمیه ، بهش هم گفتم یه جور رفتار کنه که انگار ما رو نمیشناسه (پوزخند)
پدر بزرگ ؛ احترام تورو تا حالا نگه داشتم اما اگر بخای با نوه مورد علاقه ام اینجوری رفتار کنی اونوقت اون روی منو میبینی
مادر بزرگ:درسته هانا و اون دوتا زیر دستش یه هرزه کاملن کم زیر این و اون نبودن اونوقت از دختر من ایراد میگیرید ؟
مادر هانا میخاست حرفی بزنه که کنسرت شروع شد
مادر بزرگ: لیا کو؟
هانا: نهایتاً بتونه زیره دنسرا باشه ایششش
پدر بزرگ :خفه شو هانا
- ۲.۱k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط