رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
پارت 23
ساشا
به گوشیم اس ام اس اومده بود که قرار توی ساختمان مخفی دیداری تازه کنیم به عنوان مافیا اسلحه باید میرفتم لش مشکی پوشیدم وبا یه زنجیر طلا وکفش اسپرت مشکیو کلاه مشکیم آماده شدم قراربود با آراد بریم راستی اونم مافیا اسلحه هست
آراد
با بی‌حوصلگی از جام پاشدم برم آماده شم برم دنبال ساشا که باهم بریم [نویسنده :لطفا خودتون معرفی کنین ]ای بخشید 😅بنده آراد فرهمند هستم 19 ساله مافیا اسلحه ودانشجوی رشته پزشکی خوب تموم شد معرفیم اصلا حوصله نداشتم عادتم بود هر وقت آرمیلا میدیم اینجوری میشدم ازسردی نگاهش میترسیدم من ازبچگی دوسش دارم اما اون حتی بهم نگاه هم نمیدازه کاریم به فرق سنیمون ندارم اون منو بخواد همچی حل ولی خب میدونم که عشق من عشق ممنوعه هست ولش بلند شدم یه هودی مشکی وبا کفش مشکی پوشیدم بنز مشکیمو برداشتم وبه سراغ ساشا خل رفتم






خب خب یه عاشق داریم ❤️🤪
دیدگاه ها (۰)

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 24 آدرینا رفتم...

🖤

🖤

🖤

رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید پارت 22آدرینا ازقهو...

قلب سنگی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط