رفتم مصاحبه گفت خودت تعریف کن
رفتم مصاحبه گفت خودت تعریف کن
گفتم اسیر کوه و همسفر رود
طرف گفت شاعری
گفتم دیوانه ام
گفت برای چی دنبال کار میکردی
گفتم شاید از این پیله تنهایی بیام بیرون
گفت با این رزومه هنوز تنهایی
گفتم این تنهایی شبیه قانون فیزیک که توی دنیای من
گفت مهندس با ادبیات چکار
گفتم خط ابروی یار همون معماری قرن
گفت معمار باید باشی نه مهندس
گفتم مهندسی هستم در بطن معماری ماندم
گفت این همه راه ، تو کدوم ساختی
گفتم اون راهی نساختم که همسفر باشم
گفت همسفر بهانه راه
گفتم همسفر باید باشی تا راه ساخته بشه
گیرم راه ساختی ، همسفر پیدا کردی مقصد کجاست
گفتم انتهای کوچه پس کوچه های کوچه های گلی
انتهایش سرزمین آشناست
گفت آدرس خانه آت دادی
گفتم دربهدر و خانه دوشم
گفت عارف و فارغ از این جهانی
گفتم اسیر در پیچ و خم زلف یارم
این همه گفتم و تو گفتی
الان کجایی کاری
گفتم کار بهانه است ، عقل دیوانه است و دل بیقرار.
مینویسم زیر نامه دست نوشته های ذهن یک دیوانه است
هر چه بود و او خواست من اسیر در محضر
اینکه عشق مرا به کجا خواند او داند او داند او ...
گفتم اسیر کوه و همسفر رود
طرف گفت شاعری
گفتم دیوانه ام
گفت برای چی دنبال کار میکردی
گفتم شاید از این پیله تنهایی بیام بیرون
گفت با این رزومه هنوز تنهایی
گفتم این تنهایی شبیه قانون فیزیک که توی دنیای من
گفت مهندس با ادبیات چکار
گفتم خط ابروی یار همون معماری قرن
گفت معمار باید باشی نه مهندس
گفتم مهندسی هستم در بطن معماری ماندم
گفت این همه راه ، تو کدوم ساختی
گفتم اون راهی نساختم که همسفر باشم
گفت همسفر بهانه راه
گفتم همسفر باید باشی تا راه ساخته بشه
گیرم راه ساختی ، همسفر پیدا کردی مقصد کجاست
گفتم انتهای کوچه پس کوچه های کوچه های گلی
انتهایش سرزمین آشناست
گفت آدرس خانه آت دادی
گفتم دربهدر و خانه دوشم
گفت عارف و فارغ از این جهانی
گفتم اسیر در پیچ و خم زلف یارم
این همه گفتم و تو گفتی
الان کجایی کاری
گفتم کار بهانه است ، عقل دیوانه است و دل بیقرار.
مینویسم زیر نامه دست نوشته های ذهن یک دیوانه است
هر چه بود و او خواست من اسیر در محضر
اینکه عشق مرا به کجا خواند او داند او داند او ...
۲۱.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.