عروسقاتل

#عـروس‌ِقاتـل
part _21
The killer bride

- آقا بخدا پیگیرش بودم نمیدونم چجوری از زیر دستم در رفتن!

لعنتی ای گفتم دستمو به دیوار گرفتم، این مزایده نباید برای کسی میشد نباید کسی جز من اونارو میخرید.

اگر این مزایده رو از دست بدم خیلی چیزارو باید از دست بدم!

نه نمیزارم با خشم به سمت جیمین رفتم دستمو به حالت تهدید جلوش گرفتم :
- لیا رو بیار اینجا بگو براش سوپرایز دارم
برای لیا بگو اجوما و بقیه خدمتکار ها تدارکات ببینن.

برو یه ست جواهر طلا الماس هرچی که دخترا خوششون میاد گرونترینشو بگیر برا لیا.

وای به حالت اگه بازم دست گل به آب بدی اونوقت خونت حلاله خودم با دستای خودم میکشمت.

با ترس تندتند سرشو تکون داد و رفت، اجوما رو صدا زدم که سریع اومد:
- بله آقا

با اخم لب زدم:
- نیم ساعت دیگ ا/ت و از خواب بیدار میکنی و بهش لباسای مخصوص خدمتکارارو میدی

به جیمین گفتم برات چندتا خدمتکار بفرسته
شب لیا میاد اینجا میخوام همچی فراهم باشه!

اجوما که رفت، عذاب وجدان داشتم درست نبود دختری که تا به این سن فقط زجر کشیده رو باز عذاب بدم و به عنوان خدمتکار جلوی دوست دخترم ببرمش.

ولی شرایط مجبورم کرده بود، پس خودمو قانع کردم و به سمت اتاقم رفتم زیادی تو خونه مونده بودم باید میرفتم شرکت!
دیدگاه ها (۳)

#عـروس‌ِقاتـلpart_۲۲The killer bride ولی شرایط مجبورم کرده ب...

حکایت خیلیامونه :)

رمان ( عمارت ارباب )

حس های ممنوعه🍷🥂۸

#عشق_جنایت 🔪پارت59شوگا:بعد کار های ترخیص میا رفتیم خونه....و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط