رمان سکوت خیلی قشنگه حتما بخونیددد
رمان: #سکوت🌪🌘 خیلی قشنگه حتما بخونیددد
همه شخصیت ها و اتفاقات توی رمان ساخته ذهن مریض نویسندس و اگه خوشتون نمیاد نخونید!
معرفی شخصیت ها👇🏼:
سوین: مهربون، اروم، زیبا، عاقل🫂
نامجون: باهوش، درسخون، مهربون، شوخ♥️
جیهوپ: خوشگل، شوخ، پایه، جذاب🔮
رکسانا: عشوه ای، زیبا، پولدار، کینه ای🕯
استادکیم: جذاب، باهوش، خوش استایل، باحال🫂
#پارت_اول
روزهای تابستون مثل برق و باد میگذشت.. اما تابستون و دوریشون از هم نتونسته بود رفاقت ۴ نفرشونو خراب کنه.. جیهوپ روز به روز توی کارای مدلینگ پیشرفت میکرد.. نامجون هم توی کاره خوانندگی کلی طرفدار بین هم سن و سالاش داشت..
رکسانا هرروز بیشتر به خودش میرسید و عشوه های دخترونش تمومی نداشت و در آخر سِوین.. توی مجسمه سازی پیشرفت زیادی کرده بود و دیگه میتونست هرچی که میخواد و بسازه..
بعد از ۳ ماه انتظار برای دیدن همدیگه بالاخره روز موعود رسیده بود.. اونا از بچگی باهم بودن و حالا قرار بود تو یه دانشگاه باهم درس بخونن..
سوین طبق معمول زودتر رسیده بود و جلوی در دانشگاه با دامن کوتاه و لباس سفیدش منتظر ایستاده بود..
لبخند قشنگ همیشگیش روی لباش بود و برای دیدن دوستاش لحظه شماری میکرد.. با ایستادن ماشین مدل بالایی که خبر از اومدن رکسانا میداد کمی سمت ماشین رفت..
_رکسانا
وای چقدر گرمهههههه!!!!
سوین با دیدن رکسانا سمتش دویید و بغلش کرد..
_سوین
رکسانننن.. چقدر دلم برات تنگ شده بود دخترر
رکسانا دستاشو دور تن سوین حلقه کرد و بیشتر به خودش فشردش..
_جیهوپ
اهوم.. کسی اینجا نمیخاد به من یه بغل بده؟
سوین با شنیدن صدای جیهوپ از رکسان دل کند و خودش تو آغوش جیهوپی که مثل برادرش بود انداخت..
_جیهوپ
اخ که چقدر دلم برای بغل کردنت تنگ شده بود پاندا کوچولو..
_سوین
هوبی نمیدونی چقدر انتظار این روز و کشیدم ترسیدم که دیگه نخای برگردی سئول..
_جیهوپ
درسته مدلینگ شدم ولی قرار نیست زادگاهو رفیقامو یادم بره که!
_رکسانا
هی منو بغل نکردی!
جیهوپ رکسان و به آغوشش دعوت کرد و طبق عادتش نیشگونی از بازوش گرفت..
_رکسانا
آخ پسره عقب افتاده! میدونی چقدر کبودم کردی؟
_جیهوپ
مگه چیه؟ اهااا نکنه دوست پسر داری میترسی بهت شک کنه هاا راستشو بگووو موهاتم که بلوند کردی قشنگ رفتی تو کارش نه؟
همه شخصیت ها و اتفاقات توی رمان ساخته ذهن مریض نویسندس و اگه خوشتون نمیاد نخونید!
معرفی شخصیت ها👇🏼:
سوین: مهربون، اروم، زیبا، عاقل🫂
نامجون: باهوش، درسخون، مهربون، شوخ♥️
جیهوپ: خوشگل، شوخ، پایه، جذاب🔮
رکسانا: عشوه ای، زیبا، پولدار، کینه ای🕯
استادکیم: جذاب، باهوش، خوش استایل، باحال🫂
#پارت_اول
روزهای تابستون مثل برق و باد میگذشت.. اما تابستون و دوریشون از هم نتونسته بود رفاقت ۴ نفرشونو خراب کنه.. جیهوپ روز به روز توی کارای مدلینگ پیشرفت میکرد.. نامجون هم توی کاره خوانندگی کلی طرفدار بین هم سن و سالاش داشت..
رکسانا هرروز بیشتر به خودش میرسید و عشوه های دخترونش تمومی نداشت و در آخر سِوین.. توی مجسمه سازی پیشرفت زیادی کرده بود و دیگه میتونست هرچی که میخواد و بسازه..
بعد از ۳ ماه انتظار برای دیدن همدیگه بالاخره روز موعود رسیده بود.. اونا از بچگی باهم بودن و حالا قرار بود تو یه دانشگاه باهم درس بخونن..
سوین طبق معمول زودتر رسیده بود و جلوی در دانشگاه با دامن کوتاه و لباس سفیدش منتظر ایستاده بود..
لبخند قشنگ همیشگیش روی لباش بود و برای دیدن دوستاش لحظه شماری میکرد.. با ایستادن ماشین مدل بالایی که خبر از اومدن رکسانا میداد کمی سمت ماشین رفت..
_رکسانا
وای چقدر گرمهههههه!!!!
سوین با دیدن رکسانا سمتش دویید و بغلش کرد..
_سوین
رکسانننن.. چقدر دلم برات تنگ شده بود دخترر
رکسانا دستاشو دور تن سوین حلقه کرد و بیشتر به خودش فشردش..
_جیهوپ
اهوم.. کسی اینجا نمیخاد به من یه بغل بده؟
سوین با شنیدن صدای جیهوپ از رکسان دل کند و خودش تو آغوش جیهوپی که مثل برادرش بود انداخت..
_جیهوپ
اخ که چقدر دلم برای بغل کردنت تنگ شده بود پاندا کوچولو..
_سوین
هوبی نمیدونی چقدر انتظار این روز و کشیدم ترسیدم که دیگه نخای برگردی سئول..
_جیهوپ
درسته مدلینگ شدم ولی قرار نیست زادگاهو رفیقامو یادم بره که!
_رکسانا
هی منو بغل نکردی!
جیهوپ رکسان و به آغوشش دعوت کرد و طبق عادتش نیشگونی از بازوش گرفت..
_رکسانا
آخ پسره عقب افتاده! میدونی چقدر کبودم کردی؟
_جیهوپ
مگه چیه؟ اهااا نکنه دوست پسر داری میترسی بهت شک کنه هاا راستشو بگووو موهاتم که بلوند کردی قشنگ رفتی تو کارش نه؟
- ۴.۲k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط