پارت دوم
#پارت_دوم
_رکسانا
نخیرم من کاپ ندارم!
جیهوپ و رکسانا طبق معمول مشغول سر به سر گذاشتن هم بودن که نامجون با کتابی که توی دستش بود اومد..
سوین با دیدن نامجون سمتش رفت و جلوش ایستاد..
_سوین
چی میخونی؟
نامجون غرق کتاب خوندن بود ولی حواسش به اطرافشم بود..
_نامجون
اینجا نوشته که یه احمق جلومه!
_سوین
یاا احمق خودتی!
نامجون لبخندی زد و چال لپ هاشو به نمایش گذاشت.. سوین نامجون و بغل کرد ولی بخاطر قد کوتاهش مجبور بود به حلقه کردن دستاش دور کمر نامجون راضی بشه..
رکسانا با دیدن نامجون با سرعت خودشو به نامجون رسوند و خودشو روی کول نامجون انداخت..
_رکسانا
ببینین کی اینجاست یه کوالای خسته.. درست نمیگم نام؟ درست میگم مگه نه؟
_نامجون
اخ رکسان کمرمو شکوندی!
با صدای زنگ دانشگاه همه توجهشون جلب شد..
_جیهوپ
مثل اینکه باید بریم سرکلاس..
_سوین
توروخدا کنار هم بشینین یکیتون شرق نباشه یکیتون غرب!
رکسانا دستشو دور بازوی نحیف سوین حلقه کرد..
_رکسانا
پسرا با پسرا، دخترا با دخترا ما جلو میشینیم شما پشت سرمون.. بریم سوین..
همه روی صندلی های دانشگاه نشستن و منتظر اومدن استاد شدن..
_رکسانا
من شنیدم استادمون خیلی خوشگله.. وای نمیتونم صبر کنم خداروچه دیدی شاید عاشقش شدم..
_نامجون
تو که هر یه قدم یه بار کراش میزنی چه میفهمی عشق چیه..
_جیهوپ
کم کم دارم ازت میترسم رکسان نکنه رو منم کراش بزنی؟
_رکسانا
خفه شو بابا کی رو تو کراش میزنه؟
رکسانا حرفش تموم نشده بود که دختری سمت جیهوپ اومد..
_دختره
ببخشید میتونم.. میتونم شمارتونو داشته باشم؟
_جیهوپ
متاسفم من زیاد علاقه ای به این چیزا ندارم!
اون دختر با ناراحتی سمت صندلیش رفت و سرشو روی میز گذاشت..
_جیهوپ
دیدی؟ خیلیا میخان با من باشن!
_رکسانا
نخیرم من کاپ ندارم!
جیهوپ و رکسانا طبق معمول مشغول سر به سر گذاشتن هم بودن که نامجون با کتابی که توی دستش بود اومد..
سوین با دیدن نامجون سمتش رفت و جلوش ایستاد..
_سوین
چی میخونی؟
نامجون غرق کتاب خوندن بود ولی حواسش به اطرافشم بود..
_نامجون
اینجا نوشته که یه احمق جلومه!
_سوین
یاا احمق خودتی!
نامجون لبخندی زد و چال لپ هاشو به نمایش گذاشت.. سوین نامجون و بغل کرد ولی بخاطر قد کوتاهش مجبور بود به حلقه کردن دستاش دور کمر نامجون راضی بشه..
رکسانا با دیدن نامجون با سرعت خودشو به نامجون رسوند و خودشو روی کول نامجون انداخت..
_رکسانا
ببینین کی اینجاست یه کوالای خسته.. درست نمیگم نام؟ درست میگم مگه نه؟
_نامجون
اخ رکسان کمرمو شکوندی!
با صدای زنگ دانشگاه همه توجهشون جلب شد..
_جیهوپ
مثل اینکه باید بریم سرکلاس..
_سوین
توروخدا کنار هم بشینین یکیتون شرق نباشه یکیتون غرب!
رکسانا دستشو دور بازوی نحیف سوین حلقه کرد..
_رکسانا
پسرا با پسرا، دخترا با دخترا ما جلو میشینیم شما پشت سرمون.. بریم سوین..
همه روی صندلی های دانشگاه نشستن و منتظر اومدن استاد شدن..
_رکسانا
من شنیدم استادمون خیلی خوشگله.. وای نمیتونم صبر کنم خداروچه دیدی شاید عاشقش شدم..
_نامجون
تو که هر یه قدم یه بار کراش میزنی چه میفهمی عشق چیه..
_جیهوپ
کم کم دارم ازت میترسم رکسان نکنه رو منم کراش بزنی؟
_رکسانا
خفه شو بابا کی رو تو کراش میزنه؟
رکسانا حرفش تموم نشده بود که دختری سمت جیهوپ اومد..
_دختره
ببخشید میتونم.. میتونم شمارتونو داشته باشم؟
_جیهوپ
متاسفم من زیاد علاقه ای به این چیزا ندارم!
اون دختر با ناراحتی سمت صندلیش رفت و سرشو روی میز گذاشت..
_جیهوپ
دیدی؟ خیلیا میخان با من باشن!
۴.۴k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.