"Everything was fine until that day..."
"Everything was fine until that day..."
پارت ⁷
+:مرسی بعدش کوک یک مسکن بهم داد خوردم یکم آروم شدم بعد منو براید استایل بغل کرد با ماشین رفتیم پیش جت شخصی کوک بعدش دوباره منو بغل کرد باهم رفتیم توی جت نشستیم انقد خسته بودم ک خوابیدم بعد از چند ساعت دیدم بیدار شدم نگاه کردم دورو برمو ک دیدم خونه ایم پس کی رسیدیم لباس هام هم عوض شده بود کار کوکه دیگ حتما دوباره به خوابیدن ادامه دادم ک با سنگینی وزن یکی بیدار شدم دیدم کوک افتاده روم
!:اخخ خفه شدم
×:بیبی بلند شو غذا بخوریم
+:اوم باشه
با کمک کوک رفتم پایین غذا خوردم بعدش رفتیم باهم فیلم دیدیم ک شب بود بازم رفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به صبح ساعت ۸
از زبان کوک
از خواب بیدار شدم ک دیدم میسو مثل یک گربه ک خیلی کوچولو توی بغلم گم شده بود دلم براش ضعف رفت سرشو ناز کردم مشغول بوسیدنش بودم ک بیدار شد
×:صبحت بخیر خوشگلم خوب خوابیدی؟
+:هومم صبح توهم بخیر عشقم تو چی خوب خوابیدی؟
×:بهترین خواب زندگیم بود(لبخند)
+:قربونت برم
×:خدانکنه زندگیم بلند شو بریم صبحانه بخوریم ک خیلی گشنمه
+:باشه تو برو الان بلند میشم
×:نچ بیب منتظر میمونم تا باهم بریم
+:اوم باشه پس
بلند شدم رفتم دستشویی بعدش لباسامو عوض کردم کوک در این مدت کلا داشت به کار های من نگاه میکرد
+:نمیخوای خودت بلند شی؟
×:چرا الان
+:بلند شد رفت دستشویی اومد بیرون ی دست کت شلوار شیک برداشت پوشید منم دامنمو پوشیدم ی نیم تنه هم تنم کردم رفتم یکم آرایش کردم موهامم درست کردم خواستم برم پایین ک با دادی ک کوک زد دو متر پریدم هوا
×:کجا با اون تیپ؟(عصبانیت و جدی)
+:واایی قلبم ریخت چرا داد میزنی(دستشو گذاشتروی قلبش)
کوک با عصبانیت اومد سمتم دستشو کرد تو جیبش گفت
×:گفتم کجا با این لباسات؟
+:میرم پایین بعدشم مگ لباسم چشه؟
×:دامنت خیلی کوتاهه و همینطور نیم تنه ات برو عوضش کن
+:نمیخوام
×:تنبیه میخوای پس؟
+:ایش باشه بابا
رفتم ی لباس بهتر پوشیدم
+:راحت شدی حالا؟
×:خیلی فرقی نکرد ولی باز از قبلی بهتره بیا بریم پایین
+:باشه
بعدش باهم رفتیم پایین نشستم روی پای کوک دوتایی صبحانه خوردیم بعدش کوک بلند شد منم بلند شدم
×:خب بیب من ی سری کار دارم تو بمون تو عمارت تا من بیام باشه؟
+:نه دیگ منم میرم ی سر شرکت
×:مگ نگفتم نه
+:ولی آخه نمیشه ک من نمیتونم این کارو کنم
×:میدونی و حریفم نمیشی پس الکی اسرار نکن
+:کوک منم گفتم نمیشه من واقعا نمیتونم با این اخلاقیات جدیدت کنار بیام باید بزاری برم سر کار
×:مگ دست خودته ک نتونی کنار بیای باید کنار بیای
+:چه طرز حرف زدنه مگ من بردتم؟(داد)
×:ساکت درست حرف بزن سوجین دیوونم نکن؟(داد)
+:دیوونه شو ببینم من از تو دیوونه ترم بابا
اومد برم بالا ک یهو دستمو از پشت کشید افتادم تو بغلش
[نظرتون درباره ی این چند پارتیه چیه ادامش بدم؟]
پارت ⁷
+:مرسی بعدش کوک یک مسکن بهم داد خوردم یکم آروم شدم بعد منو براید استایل بغل کرد با ماشین رفتیم پیش جت شخصی کوک بعدش دوباره منو بغل کرد باهم رفتیم توی جت نشستیم انقد خسته بودم ک خوابیدم بعد از چند ساعت دیدم بیدار شدم نگاه کردم دورو برمو ک دیدم خونه ایم پس کی رسیدیم لباس هام هم عوض شده بود کار کوکه دیگ حتما دوباره به خوابیدن ادامه دادم ک با سنگینی وزن یکی بیدار شدم دیدم کوک افتاده روم
!:اخخ خفه شدم
×:بیبی بلند شو غذا بخوریم
+:اوم باشه
با کمک کوک رفتم پایین غذا خوردم بعدش رفتیم باهم فیلم دیدیم ک شب بود بازم رفتیم خوابیدیم
پرش زمانی به صبح ساعت ۸
از زبان کوک
از خواب بیدار شدم ک دیدم میسو مثل یک گربه ک خیلی کوچولو توی بغلم گم شده بود دلم براش ضعف رفت سرشو ناز کردم مشغول بوسیدنش بودم ک بیدار شد
×:صبحت بخیر خوشگلم خوب خوابیدی؟
+:هومم صبح توهم بخیر عشقم تو چی خوب خوابیدی؟
×:بهترین خواب زندگیم بود(لبخند)
+:قربونت برم
×:خدانکنه زندگیم بلند شو بریم صبحانه بخوریم ک خیلی گشنمه
+:باشه تو برو الان بلند میشم
×:نچ بیب منتظر میمونم تا باهم بریم
+:اوم باشه پس
بلند شدم رفتم دستشویی بعدش لباسامو عوض کردم کوک در این مدت کلا داشت به کار های من نگاه میکرد
+:نمیخوای خودت بلند شی؟
×:چرا الان
+:بلند شد رفت دستشویی اومد بیرون ی دست کت شلوار شیک برداشت پوشید منم دامنمو پوشیدم ی نیم تنه هم تنم کردم رفتم یکم آرایش کردم موهامم درست کردم خواستم برم پایین ک با دادی ک کوک زد دو متر پریدم هوا
×:کجا با اون تیپ؟(عصبانیت و جدی)
+:واایی قلبم ریخت چرا داد میزنی(دستشو گذاشتروی قلبش)
کوک با عصبانیت اومد سمتم دستشو کرد تو جیبش گفت
×:گفتم کجا با این لباسات؟
+:میرم پایین بعدشم مگ لباسم چشه؟
×:دامنت خیلی کوتاهه و همینطور نیم تنه ات برو عوضش کن
+:نمیخوام
×:تنبیه میخوای پس؟
+:ایش باشه بابا
رفتم ی لباس بهتر پوشیدم
+:راحت شدی حالا؟
×:خیلی فرقی نکرد ولی باز از قبلی بهتره بیا بریم پایین
+:باشه
بعدش باهم رفتیم پایین نشستم روی پای کوک دوتایی صبحانه خوردیم بعدش کوک بلند شد منم بلند شدم
×:خب بیب من ی سری کار دارم تو بمون تو عمارت تا من بیام باشه؟
+:نه دیگ منم میرم ی سر شرکت
×:مگ نگفتم نه
+:ولی آخه نمیشه ک من نمیتونم این کارو کنم
×:میدونی و حریفم نمیشی پس الکی اسرار نکن
+:کوک منم گفتم نمیشه من واقعا نمیتونم با این اخلاقیات جدیدت کنار بیام باید بزاری برم سر کار
×:مگ دست خودته ک نتونی کنار بیای باید کنار بیای
+:چه طرز حرف زدنه مگ من بردتم؟(داد)
×:ساکت درست حرف بزن سوجین دیوونم نکن؟(داد)
+:دیوونه شو ببینم من از تو دیوونه ترم بابا
اومد برم بالا ک یهو دستمو از پشت کشید افتادم تو بغلش
[نظرتون درباره ی این چند پارتیه چیه ادامش بدم؟]
۱۱۰.۲k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.