موهیتو من🤍🌵pt17

شوگا : خوب شما ک وعضتون خوب بوده چطوری اینطوری شد؟
ا.ت : بابام مامانم رو خیلی دوس داشت اونها تو زمان خودشون یه نوع رومُ و ژولیت بودن برای همین وقتی مامانم رفت بابام از پا افتاد و نتونست خودش رو سر پا کنه برای همین شرکت رو از دستش گرفتن و اخراج کردن کم کم وضعیت مالیمون افت کرد و بدبخت شدیم بابام هم برای این ک ما اون رو اینطوری نبینیم ما رو گذاشت پیش مادر بزرگ پیرم و رفت بعد از 4 سال مادر بزرگم هم مرد خبری از پدرم نشد منم از اون موقع شروع به کار کردم
شوگا : چرا از اول بهم نگفتی
ا.ت : نپرسیدی
شوگا : همه چی رو من باید بپرسم ؟
ا.ت : اره
شوگا : تینا و سوهو واقعا برادر و خواهرت ان
ا.ت : اره :|
شوگا : چیه خوب فکر کردم رفیق ی چیزی هستین فکر نمیکردم واقعا یه خواهر 15 ساله و یه برادر 18 ساله داشته باشی
ا.ت : مگه من زایدمشون ک به من نمیاد:|
شوگا : ولش کن اصلا .... برای امشب مهمونی داریم میتونی شرکت کنی ؟
ا.ت : میتونم !
شوگا : چون پریودی میپرسم
ا.ت : انقدر نگو پریود پریود خجالت میکشم ... اره میام
شوگا : تینا و سوهو هم میارم بعد از اون اینجا می مونن
ا.ت : ما تا کی قرار این جا باشیم ؟
شوگا : تا وقتی ک من بگم
ا.ت : باشه
شوگا : من برم به جیهوپ سر بزنم
ا.ت : بای


ادامه داره...