“به نام حضرت عشق”
“به نام حضرت عشق”
دلنوشته: حُب محبوب
نویسنده: ملیکا پاک روش
ژانر: عرفانی
مقدمه:
انسان همواره عاشق و واله ی یگانه زایای خویش است و این عشق در بطن هر انسانی نهادینه شده است. قطعا عشق عرفانی ماست که سبب پدیدار گشتن عشق های دنیوی و شیرین ما می شود. لازمه ی عاشق شدن بشر، ابتدا درک وصال خویش و خداوندش است و بس!
و خدایی که در این نزدیکی است،
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه…
“سهراب سپهری”
پیشنهاد ما
رمان تمنای نوش دارو | mahdiyeh82 کاربر انجمن نودهشتیا
رمان نیلوفری در مرداب l فاطی بهشتی کاربر انجمن نودهشتیا
همانا در روزمرگیهای این روزهایم تو را دارم… تویی که تمام منی…
میدانی، گاهی در دل با خود نجوا کنان میگویم: چه شد که عشقت این چنین در ژرفا و اعماق قلب خاکستریام رسوخ کرد،
عشقی که روحم را از کالبد خموش و تیره بیرون کشید و از نو بندبند قلبم را با مهر خودت گره زد… گرههایی کور، کور، کور!
معشوق از عاشقش چه طلب مینماید؟ آیا غیر از آن است که میخواهد همآغوش او، آرامش زندگانی را به سلول به سلول روح و جانش سرازیر کند؟
غیر از آن است که عاشق با خواستنش، محبت کردنهای لامنتهایش و حامی بودنش، بدون هیچ عذر و بهانهای در برابر نازدانهی یکدانهی معشوق خویش خود را نشان میدهد؟
به جرئت میتوان گفت “انسان بی عشق جایی در این گیتی ندارد!”
زیرا ما خاکیان جملگی در بطن خود نوری داریم که از حضرت عشق منشا دارد. رب، سراسر عشق را از خود متصاعد میکند برایمان…
با دلگرمیهایش، با نشانههای بزرگ و کوچکش که به گوشمان گوشزد مینماید: “ای بندهی من، یا نه، ای محبوب من! من کنارت هستم. من ماوای توام.
به من اعتماد کن… از ناخالصیهایشان نرنج که تا دستان من بر روی شانههایت است نیک بختی هم در راه است… فقط ایمان داشته باش به حکمت من!
و این چنین است که…
منم آن عاشق عشقت، که جز این چاره ندارم!
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%af%d9%84%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%ad%d9%8f%d8%a8-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d9%88%d8%a8-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
دلنوشته: حُب محبوب
نویسنده: ملیکا پاک روش
ژانر: عرفانی
مقدمه:
انسان همواره عاشق و واله ی یگانه زایای خویش است و این عشق در بطن هر انسانی نهادینه شده است. قطعا عشق عرفانی ماست که سبب پدیدار گشتن عشق های دنیوی و شیرین ما می شود. لازمه ی عاشق شدن بشر، ابتدا درک وصال خویش و خداوندش است و بس!
و خدایی که در این نزدیکی است،
لای این شب بوها
پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب
روی قانون گیاه…
“سهراب سپهری”
پیشنهاد ما
رمان تمنای نوش دارو | mahdiyeh82 کاربر انجمن نودهشتیا
رمان نیلوفری در مرداب l فاطی بهشتی کاربر انجمن نودهشتیا
همانا در روزمرگیهای این روزهایم تو را دارم… تویی که تمام منی…
میدانی، گاهی در دل با خود نجوا کنان میگویم: چه شد که عشقت این چنین در ژرفا و اعماق قلب خاکستریام رسوخ کرد،
عشقی که روحم را از کالبد خموش و تیره بیرون کشید و از نو بندبند قلبم را با مهر خودت گره زد… گرههایی کور، کور، کور!
معشوق از عاشقش چه طلب مینماید؟ آیا غیر از آن است که میخواهد همآغوش او، آرامش زندگانی را به سلول به سلول روح و جانش سرازیر کند؟
غیر از آن است که عاشق با خواستنش، محبت کردنهای لامنتهایش و حامی بودنش، بدون هیچ عذر و بهانهای در برابر نازدانهی یکدانهی معشوق خویش خود را نشان میدهد؟
به جرئت میتوان گفت “انسان بی عشق جایی در این گیتی ندارد!”
زیرا ما خاکیان جملگی در بطن خود نوری داریم که از حضرت عشق منشا دارد. رب، سراسر عشق را از خود متصاعد میکند برایمان…
با دلگرمیهایش، با نشانههای بزرگ و کوچکش که به گوشمان گوشزد مینماید: “ای بندهی من، یا نه، ای محبوب من! من کنارت هستم. من ماوای توام.
به من اعتماد کن… از ناخالصیهایشان نرنج که تا دستان من بر روی شانههایت است نیک بختی هم در راه است… فقط ایمان داشته باش به حکمت من!
و این چنین است که…
منم آن عاشق عشقت، که جز این چاره ندارم!
https://98iia.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%af%d9%84%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%ad%d9%8f%d8%a8-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d9%88%d8%a8-%d9%86%d9%88%d8%af%d9%87%d8%b4%d8%aa%db%8c%d8%a7/
۳.۲k
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.