بوی باران بوی نم یک کوچه ی تنها و من
بوی باران ، بوی نم ، یک کوچه ی تنها و من
بغض سنگین، بوی غم، یک عالمه رؤیا ومن
.
وقت رفتن چشم من پای دلت افتاده بود
چشم گریان، دست لرزان،شد دلی رسوا ومن
.
همچو یعقوب از فراقت دیده ام خشکیده است
بوی پیراهن ز کنعان، منتظر ، شیدا و من
.
دل ، غزالی خسته، پایش بسته در زنجیر عشق
عشق را اما چه سود؟ از رفتنت سودا و من
.
تا تو رفتی گرد غم بر روح و بر جانم نشست
کِی شود آرام این دل ؟ چشم بر فردا و من
بغض سنگین، بوی غم، یک عالمه رؤیا ومن
.
وقت رفتن چشم من پای دلت افتاده بود
چشم گریان، دست لرزان،شد دلی رسوا ومن
.
همچو یعقوب از فراقت دیده ام خشکیده است
بوی پیراهن ز کنعان، منتظر ، شیدا و من
.
دل ، غزالی خسته، پایش بسته در زنجیر عشق
عشق را اما چه سود؟ از رفتنت سودا و من
.
تا تو رفتی گرد غم بر روح و بر جانم نشست
کِی شود آرام این دل ؟ چشم بر فردا و من
- ۱.۱k
- ۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط