این ماجرا کاملا واقعی است

این ماجرا کاملا واقعی است ! :

گفتم : مادر!
گفت : جانم!
گفتم : درد دارم!
گفت : بجانم!
گفتم : خسته ام!
گفت : پریشانم!
گفتم : گرسنه ام!
گفت : بخور از سهم نانم!
گفتم : کجا بخوابم!
گفت : روی چشمانم!
گفتم : پارچ آب برگشت رو فرش!
گفت : ای خدا ذلیلت کنه ، بمیری راحت بشم از دستت !😄
دیدگاه ها (۵)

ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﻴﻪ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻧﻴﻪ ﻣﻴﭙﺮﺳﻪﭼﻴﻜﺎﺭ میکونین ﺯﻧﺎﺗﻮﻥ ﺍﻳﻨﻘﺪ ﺩﻭﺳﺘﻮﻥ ...

زندگی هدیه ای ست برای شادیتنها کسانی شادند که ،از گذشته و آی...

سلام صبح بخیر ❤ 💚 ❤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط