ꪖ𝘳ꫀɀꪮꪮꪗꫀ ρꪖ𝘳ꪜꪀꫀꪗꫀ 𝘴ꪖ᥇ɀ ⁵
های لیزردیز 🥺🍇 اومدم با پارت جدید فیک آرزوی پروانه سبز 💚🍃 متنشو مثل همیشه کپشن میکنم 🫂💙 و نکته اینجا که فیکو خوب دنبال کنید چون تا دو پارت دیگه اعصا وارد داستان میشن 🌚💞 بریم فیکو بخونیممم 🤭🍓
کپشن ↓
یک ماه گذشته و ما تونستیم مامان و بابامو راضی کنیم تا بریم به کره ی جنوبی . ما تایلندی بودیم و فاصله ی زیادی نداشتیم پس با یه پرواز مستقیم میرسیدیم به کره . آخرین قطعه از وسایلم رو توی چمدونم گذاشتم و رفتم پیش مامان و بابا . ازشون خداحافظی کردم و رفتیم داخل خیابون . بعد از حدود پنج دقیقه هانی با ماشین اومد .
هانی : سلام تیلور . بدو سوار شو که باید بریم سراغ دخترا ..!
تیلور : سلاممم . اومدم ..!
رفتیم سراغ دخترا . اونا رو هم سوار کردیم و رفتیم به فرودگاه . پسر عموی هانی ماشینو برد و ما هم رفتیم سالن انتظار . نیم ساعت بعد سوار هواپیما شدیم و پیش به سوی کره . از ذوق توی پوست خودم نمیگنجیدم .
هانی : میدونم که داری ذوق مرگ میشی ولی بگیر بخواب خستگیت در بره که وقتی رسیدیم یه عالمه کار داریم ..!
تیلور : باشه ..!
منو هانی جفت هم نشسته بودیم ، نیلا و مارتا هم کنار همدیگه .
زبان دومش رو کامنت میکنم 🐳💙
کپشن ↓
یک ماه گذشته و ما تونستیم مامان و بابامو راضی کنیم تا بریم به کره ی جنوبی . ما تایلندی بودیم و فاصله ی زیادی نداشتیم پس با یه پرواز مستقیم میرسیدیم به کره . آخرین قطعه از وسایلم رو توی چمدونم گذاشتم و رفتم پیش مامان و بابا . ازشون خداحافظی کردم و رفتیم داخل خیابون . بعد از حدود پنج دقیقه هانی با ماشین اومد .
هانی : سلام تیلور . بدو سوار شو که باید بریم سراغ دخترا ..!
تیلور : سلاممم . اومدم ..!
رفتیم سراغ دخترا . اونا رو هم سوار کردیم و رفتیم به فرودگاه . پسر عموی هانی ماشینو برد و ما هم رفتیم سالن انتظار . نیم ساعت بعد سوار هواپیما شدیم و پیش به سوی کره . از ذوق توی پوست خودم نمیگنجیدم .
هانی : میدونم که داری ذوق مرگ میشی ولی بگیر بخواب خستگیت در بره که وقتی رسیدیم یه عالمه کار داریم ..!
تیلور : باشه ..!
منو هانی جفت هم نشسته بودیم ، نیلا و مارتا هم کنار همدیگه .
زبان دومش رو کامنت میکنم 🐳💙
۳۷.۳k
۰۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.