من و ملاقات با BTS

من و ملاقات با BTS

part «1»
مادرم طراح مد معروفی بود از پاریس که زندگی میکردیم به کره سفر کردیم خیلی من خوشحال بودم چون می‌تونستم راحت به کنسرت بی تی اس برم . ولی مامانم خوشش نیومد . روزای اول تو مدرسه هیچ دوستی نداشتم ولی با یه دختری آشنا شدم که حتا دوست صمیمی من شد که اسمش سوسانو بود و اون هم ارمی بود و یه روز که تو راه از مدرسه به خونه بودیم بهم گفت
سوسانو : چرا نمیای بریم کنسرت بی تی اس دو ماه میشه به سئول اومدید .
من گفتم : امممممم مامانمو چیکار کنم ؟
سوسانو گفت : بگو میای پیش من با هم دیگه درس بخونیم چمیدونم بازی کنیم یا دور بزنیم .‌‌
گفتم‌: درس بهتره یعنی مامانا‌ همه شون با درس موافقن
سوسانو : اوکی پس من اولین بلیط میگیرم .
گفتم : اولین بلیط یعنی چی میخوای اولین بلیط رو تو بگیری؟
سوسانو : نه بابا خیلی آدم هست گفتم من به عنوان دوستت اولین بار من بلیط میگیرم.
گفتم : باشه .
هردو به خونمون رسیدیم و به مامانم گفتم : سلام بر مامان گلم چه خبر ؟ خوبی ؟
مامانم : مشکوک میزنی بگو چی میخوای .
تا خواستم بگم یهو سوسانو پیام داد : درسو نگو بگو می‌خوایم دور بزنیم .
من گفتم : مامان ببین من از وقتی که اومدم .
مامانم : خب حالا کجا میخوای بری ؟
من : واقعا چه زود فهمیدی راستش من و دوستم سوسانو می‌خوایم بریم دور بزنیم میشه ....... آقا خلاصه مامانم اجازه داد بریم پس فرداش تا خواستم برم بیرون باز مامانم همون نصیحت های مادرانه رو داشت بهم میکرد .
سوسانو گفت : فک کنم مامانت اصن طراح نباشه که اینقدر نصیحت می‌کنه تو رو والا بخدا مامان من کاری به کارم نداره اینقدر .
من : نه مامان من هر چقدر کارم داشته باشه باز رو من حساسه .
به کنسرت رسیدیم من گفتم :
من: خیلی دوست دارم بی تی اس ببینم .
سوسانو : خب میبینی دیگه .
من : نه بابا از نزدیک .
دیدم یه خانم به کره ایی یه چیزایی میگه منم کره اییم زیاد خوب نبود سوسانو گفت :
سوسانو: داره میگه زودتر به سمت کنسرت بریم اینجا نمونیم .
من : وا اصن من می‌خوام ده سال اینجا بمونم .
سوسانو : ابرومون میره نکن‌.
من به خانمه گفتم :
من: از کجا میتونم بی تی اس از نزدیک ببینم .
سوسانو : خودت فهمیدی چی گفتی این که انگلیسی و کره ایی گفتی .
یهو دیدیم کوک اومد وای من همون لحضه میخواستم ذوق مرگ بشم سوسانو گفت : من میرم خدافظ .
من به کوک گفتم : ببخشید بخدا یکم داد زدم .
کوک به خانمه اشاره کرد که بره.
کوک گفت : پس که میخوای ما رو از نزدیک ببینی .
من : راستش بله .
کوک دستبندش رو بهم داد و بغلم کرد و گفت : آرمی هستی دیگه؟
من : با افتخار بله .
یهو دیدم کنسرت داره شروع میشه و کوک بهم گفت : دلم نمیخاد از پیشت برم اما برم که کنسرت شروع شد فعلا .
من : فعلا .
یهو سوسانو اومد و گفت : کجایی دختر ؟ شروع شد کنسرت .
رفتیم و توی کنسرت طول این همه مدت کوک داشت فقط به من نگاه میکرد .
سوسانو گفت : مطمئنی چیزی بین شماها نبوده؟
من : چیزی نبوده.
بعد کنسرت شوگا اومد و گفت : دستبند کوک پیشت چیکار می‌کنه ؟
من سرخ شده بودم ‌و چیزی نگفتم .
جی مین گفت:چیکار داری بیا ما بریم.
یهو یه خانمی که کره ایی بود اومد و گفت : همراهم بیا .
منم رفتم .
خانمه بهم گفت: برو تو این اتاق .
من: واسه چی ؟
یهو دیدم که ‌..‌‌........

✨ادامه دارد✨
دیدگاه ها (۰)

من و ملاقات با BTSpart «2»سرخ شده بودم گفتم : شما کی هستید؟ ...

خب بچها میخوام اولی فیکشنم رو بنویسم لطفا نظرتون هم بگین ❤ م...

سلام به فالوورای گلم بچه‌ها من تا یه مدت نمی‌تونم فعالیت کنم...

بچه ها بیاید براتون جوک بگم....

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط