روزی که به آرزوم رسیدم پارت ۳
روزی که به آرزوم رسیدم پارت ۳
_میشه بعد اجرا بیای پشت کمپانی
و بعد رفت خیلی شوکه بودم و نمی دونستم چیکار کنم 😓🙂
بعد اجرا رفتم پشت کمپانی شب شده بود دیر وقت بود پس تصمیم گرفتم به خواهرم زنگ بزنم و بگم دیر میام
~ها چیه
_منم آبجی
~آ تویی آبجی کجایی
_ هیچی خواستم بگم اگه دیر اومدم نگران نشو امکان داره کارم طول بکشه
~باش براقب خودت باش مامان تورو به من سپرده
_خدافظ
~خدافظ(داشتیم فارسی حرف میزدیم)
بعد تلفنو قطع کردم و گذاشتم تو کیفم بعد دست ی نفر رو روی شونم احساس کرد دستا من رو به طرف خودش برگردوند و صاحب دست ها لباش رو لبام گذاشت ی مک کوچولو زد وجدا شد من تمام مدت سیخ وایساده بودم و تعجب کرده بودم چشام گرد شده بود و داشت میزد بیرون صاحب دست ها آروم ازم جدا شد و من به بالا نگاه کردم جیمین بود
_تو تو ش ش ممما ؟
∆منم !! خواستم بگم تو خیلی خیلی خوشگلی و من از وقتی دیدمت عاشقت شدم و سری برگشت که بره ولی ی لحظه وایساد و برگشت طرفم ولی به سمتم نیومد
∆راستی لبات خیلی خوش مزه بود 🙂😉
و بعد دوید و رفت من خیلی گیج شده بودم توی اون همه مدت سیخ ی جا وایساده بودم پشت کمپانی که من وایساده بودم ی پارکینگ باز بود شب بود و بارون اومده بود و زمین خیس شده بود یهو با صدای ی نفر به خودم اومدم و سه متر پریدم هوا برگشتم دیدم یونگیه
¥کجایی دختر پشت کمپانی وست پارکینگ چیکار میکنی دوساعته دارم صدات میکنم
_سلام ،ببخشید اصلاً حواسم نبود راستی شمما؟ای ی ینجا؟
¥اومده بودم ماشینمو و دارم و برم خونه .تو اینجا چیکار میکنی نسوه شبی ؟
(باید بگم اون با من غیر رسمی حرف میزد و من رسمی ).
.
.
.
.
.
.
ببخشید دیر شد حنوز تختمو درست نکردیم ولی قول داده بودم بازم ببخشید که دیر شد عاشقتونم لطفاً لایک کنید❤️💕💗💖💜😘😙😘
بوسه به همتون کم شد بازم به بزرگی خودتون ببخشید 🙏
_میشه بعد اجرا بیای پشت کمپانی
و بعد رفت خیلی شوکه بودم و نمی دونستم چیکار کنم 😓🙂
بعد اجرا رفتم پشت کمپانی شب شده بود دیر وقت بود پس تصمیم گرفتم به خواهرم زنگ بزنم و بگم دیر میام
~ها چیه
_منم آبجی
~آ تویی آبجی کجایی
_ هیچی خواستم بگم اگه دیر اومدم نگران نشو امکان داره کارم طول بکشه
~باش براقب خودت باش مامان تورو به من سپرده
_خدافظ
~خدافظ(داشتیم فارسی حرف میزدیم)
بعد تلفنو قطع کردم و گذاشتم تو کیفم بعد دست ی نفر رو روی شونم احساس کرد دستا من رو به طرف خودش برگردوند و صاحب دست ها لباش رو لبام گذاشت ی مک کوچولو زد وجدا شد من تمام مدت سیخ وایساده بودم و تعجب کرده بودم چشام گرد شده بود و داشت میزد بیرون صاحب دست ها آروم ازم جدا شد و من به بالا نگاه کردم جیمین بود
_تو تو ش ش ممما ؟
∆منم !! خواستم بگم تو خیلی خیلی خوشگلی و من از وقتی دیدمت عاشقت شدم و سری برگشت که بره ولی ی لحظه وایساد و برگشت طرفم ولی به سمتم نیومد
∆راستی لبات خیلی خوش مزه بود 🙂😉
و بعد دوید و رفت من خیلی گیج شده بودم توی اون همه مدت سیخ ی جا وایساده بودم پشت کمپانی که من وایساده بودم ی پارکینگ باز بود شب بود و بارون اومده بود و زمین خیس شده بود یهو با صدای ی نفر به خودم اومدم و سه متر پریدم هوا برگشتم دیدم یونگیه
¥کجایی دختر پشت کمپانی وست پارکینگ چیکار میکنی دوساعته دارم صدات میکنم
_سلام ،ببخشید اصلاً حواسم نبود راستی شمما؟ای ی ینجا؟
¥اومده بودم ماشینمو و دارم و برم خونه .تو اینجا چیکار میکنی نسوه شبی ؟
(باید بگم اون با من غیر رسمی حرف میزد و من رسمی ).
.
.
.
.
.
.
ببخشید دیر شد حنوز تختمو درست نکردیم ولی قول داده بودم بازم ببخشید که دیر شد عاشقتونم لطفاً لایک کنید❤️💕💗💖💜😘😙😘
بوسه به همتون کم شد بازم به بزرگی خودتون ببخشید 🙏
۷.۲k
۲۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.