مولانا
مولانا
عشق اول می کند دیوانه ات...
تا ز ما و من کند بیگانه ات...
عشق چون در سینه ات مأوا کند...
عقل را سرگشته و رسوا کند...
میشوی فارغ ز هر بود و نبود...
نیستی در بند اظهار وجود...
عشق رامِ مردم اوباش نیست...
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست...
در خور مردان بود این خوان غیب...
نیست هر دل، لایق احسان غیب...
عشق کِی همگام باشد با هوس...
پخته کِی با خام گردد همنفس...
عشق را با کفر و با ایمان چه کار...
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار...
عشق سازد پاکبازان را شکار...
کِی به دام آرد پلید و نابکار...
زنده دلها میشوند از عشق، مست...
مرده دل کی عشق را آرد به دست...
عشق اول می کند دیوانه ات...
تا ز ما و من کند بیگانه ات...
عشق چون در سینه ات مأوا کند...
عقل را سرگشته و رسوا کند...
میشوی فارغ ز هر بود و نبود...
نیستی در بند اظهار وجود...
عشق رامِ مردم اوباش نیست...
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست...
در خور مردان بود این خوان غیب...
نیست هر دل، لایق احسان غیب...
عشق کِی همگام باشد با هوس...
پخته کِی با خام گردد همنفس...
عشق را با کفر و با ایمان چه کار...
عشق را با دوزخ و رضوان چه کار...
عشق سازد پاکبازان را شکار...
کِی به دام آرد پلید و نابکار...
زنده دلها میشوند از عشق، مست...
مرده دل کی عشق را آرد به دست...
- ۱.۱k
- ۱۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط