اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
اتفاق ناگهانی با دوست صمیمی
پارت ۱۴
ویو ا/ت
خیلی خوشحال بودم جیمین من رو انداخت توی بغلش بخوابم بخوام به زبان ساده بگم توی کو.نم عروسی بود
بعد از چند دقیقه از بغلش اومدم بیرون
ویو جیمین
خواستم یک ذره تابلو کنم دوستش دارم برای همین بغلش کردم جوری که داره برخورد میکنه انگار خیلی ذوق کرده
که بعد چند دقیقه از بغلم در اومد
-بسه دیگه،حوصله ی غرغر کردن های لیلی رو ندارم اگر بفهمه.....
ویو ته اوه
صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و به لیلی گفتم میخوام برم پیش جیمین ببینم داره چیکار میکنه
وقتی رسیدم جیمین بیدار بود چون صداش میومد،صدای یک دختر هم میومد که پیشش بود،اون.....اون صدا چقدر شبیه به صدای ا/ته......نکنه..........
رفتم سمت در اتاق جیمین که بشنوم چی میگن،یک دفعه ا/ت گفت«بسه دیگه،حوصله ی غرغر کردن های لیلی رو ندارم اگر بفهمه»
با پوزخند در رو باز کردم و آروم آروم رفتم سمتشون
ته اوه: مطمئنی نمیفهمه؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-ت....ته اوه
ته اوه:جانم؟
-اولن که زهر مار جانم دوما لطفاً بهش نگو
ته اوه:باشه نمیگم،در عوضش باید یک کاری بکنی
-نه...
ته اوه: از کجا میدونی چی میخوام بگم؟
-من تورو میشناسم،لابد میخوای بگی یه شب باهات بخوابم
ته اوه:دقیقا..ولی یک شب رو اشتباه گفتی
-پ_پس چند شب
ته اوه:یک هفته
+اگر بزارم حتی دستت به ا/ت بخوره
ته اوه:چیکار میکنی ؟
+با دستای خودم خفه ات میکنم حالا هم از خونه ی من گورتو گم کن
ته اوه:اوکی،من رفتم ، به فکر حال لیلی باش....اگه بفهمه....(پوزخند میزند و میره)
-جیمینا...
+هیچی نگو
- جیمین چیز مهمی میخوام بگم اگه...
+گفتم هیچی نگو
-ته اوه چیکاره ی لیلیه که بهش بگه؟ لیلی و ته اوه نسبتی باهم ندارن...... حتی شماره ی هم هم ندارن!
+(کمی میره توی فکر )نمیدونم
& بیخیال میشن و میرن دست و صورتشون رو میشورن
(بریم پیش ته اوه و لیلی)
&ته اوه میره خونه ی لیلی
ته اوه:لیلی
لیلی: بله؟خبریه؟
ته اوه:دیشب جیمین بهت چی گفت؟
لیلی: گفت کار داره نمیتونم برم پیشش.....چطور ؟
ته اوه:دیشب ا/ت پیش جیمین بود!
لیلی:.........
___________
✨✨✨❤️❤️❤️
خب خب
منتظر پارت بعدی باشید❤️💗
بابای ✨🫂
پارت ۱۴
ویو ا/ت
خیلی خوشحال بودم جیمین من رو انداخت توی بغلش بخوابم بخوام به زبان ساده بگم توی کو.نم عروسی بود
بعد از چند دقیقه از بغلش اومدم بیرون
ویو جیمین
خواستم یک ذره تابلو کنم دوستش دارم برای همین بغلش کردم جوری که داره برخورد میکنه انگار خیلی ذوق کرده
که بعد چند دقیقه از بغلم در اومد
-بسه دیگه،حوصله ی غرغر کردن های لیلی رو ندارم اگر بفهمه.....
ویو ته اوه
صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و به لیلی گفتم میخوام برم پیش جیمین ببینم داره چیکار میکنه
وقتی رسیدم جیمین بیدار بود چون صداش میومد،صدای یک دختر هم میومد که پیشش بود،اون.....اون صدا چقدر شبیه به صدای ا/ته......نکنه..........
رفتم سمت در اتاق جیمین که بشنوم چی میگن،یک دفعه ا/ت گفت«بسه دیگه،حوصله ی غرغر کردن های لیلی رو ندارم اگر بفهمه»
با پوزخند در رو باز کردم و آروم آروم رفتم سمتشون
ته اوه: مطمئنی نمیفهمه؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-ت....ته اوه
ته اوه:جانم؟
-اولن که زهر مار جانم دوما لطفاً بهش نگو
ته اوه:باشه نمیگم،در عوضش باید یک کاری بکنی
-نه...
ته اوه: از کجا میدونی چی میخوام بگم؟
-من تورو میشناسم،لابد میخوای بگی یه شب باهات بخوابم
ته اوه:دقیقا..ولی یک شب رو اشتباه گفتی
-پ_پس چند شب
ته اوه:یک هفته
+اگر بزارم حتی دستت به ا/ت بخوره
ته اوه:چیکار میکنی ؟
+با دستای خودم خفه ات میکنم حالا هم از خونه ی من گورتو گم کن
ته اوه:اوکی،من رفتم ، به فکر حال لیلی باش....اگه بفهمه....(پوزخند میزند و میره)
-جیمینا...
+هیچی نگو
- جیمین چیز مهمی میخوام بگم اگه...
+گفتم هیچی نگو
-ته اوه چیکاره ی لیلیه که بهش بگه؟ لیلی و ته اوه نسبتی باهم ندارن...... حتی شماره ی هم هم ندارن!
+(کمی میره توی فکر )نمیدونم
& بیخیال میشن و میرن دست و صورتشون رو میشورن
(بریم پیش ته اوه و لیلی)
&ته اوه میره خونه ی لیلی
ته اوه:لیلی
لیلی: بله؟خبریه؟
ته اوه:دیشب جیمین بهت چی گفت؟
لیلی: گفت کار داره نمیتونم برم پیشش.....چطور ؟
ته اوه:دیشب ا/ت پیش جیمین بود!
لیلی:.........
___________
✨✨✨❤️❤️❤️
خب خب
منتظر پارت بعدی باشید❤️💗
بابای ✨🫂
۵.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.