part : ⁵
part : ⁵
ویو هایجین
هایجین : جونگ کوکا تو اون دختره رو میشناختی؟؟
جونگ کوک : اره چطور چیزی شده ؟؟
هایجین : نه چیزی نشده ولی میشه بگی دختره چه نسبتی باهات داشت ؟؟
جونگ کوک : اسمش هاناعه یه دوست دختر فیک که امروز هرزه بودنش معلوم شد البته از اول معلوم بود برای پول می خوادم
هایجین : اوو متاسفم
جونگ کوک : تو هیچ تقصیری نداری بلاخره ما داریم ازدواج میکنیم باید بهت میگفتم
هایجین : اوهوم
جونگ کوک بریم بخوابیم ؟؟
هایجین : آره خیلی خوابم میاد
جونگ کوک : راستی اذیت که نشدی
هایجین : برای چی اذیت بشم ؟؟
جونگ کوک : برای اون صحنه سکس
هایجین : نه بابا تو آمریکا تو خیابونم سکس می کردن پس این برام عادیه
جونگ کوک : خودت چی ؟؟
هایجین : ها؟؟
جونگ کوک : خودت تاحالا سکس کردی ؟؟
هایجین : نه با این که آمریکا بزرگ شدم ولی تاحالا سکس نکردم
جونگ کوک : که اینطور پس باکره ای
هایجین : آره
جونگ کوک: و من قرار باکره گیت رو بگی....
.........
جونگ کوک تا خواست حرفش رو کامل کنه چهره ی مارال که با کفش های پاشنه بلند از رول پله های مارپیچ پایین میومد نمایان شد
سکوت حکم فرما شد
فقط صدای کفش های پاشنه بلند مارال توی اون عمارت بزرگ به گوش میرسید
مارال : هی شما ها این وقت شب اینجا چیکار می کنین ؟؟
جونگ کوک : اممم...خب ما..
هایجین : من تشنم بود خواستم بیام آب بخورم و چون اینجل عمارت خیل بزرگیه و خیلی تاریکه به جونگ کوک هم گفتم بهام بیاد
مارال : که اینطور هرچه سریع تر آبتون رو بخورید ( اون آب نه منحرف آب آشامیدنی ) و برید بخوابید
هایجین و جونگ کوک : چشم مادر بزرگ
ویو راوی
بعد اینکه مارال به اتاقش برگشت هایجین و جونگ کوک نفسی که تا الان حبس کرده بودند رو بیرون دادند و دستاشون رو روی قلبشون گذاشتن و باهم گفتن
هایجین و جونگ کوک: بخیر گذشت
بعد این حرف هردو باهم خندیدند و به سمت اتاقشون حرکت کردند
هایجین توی حمام و جونگ کوک توی اتاق ب
لباس عوض کردند
جونگ کوک : روی تخت دراز کشید و منتظر هایجین موند
وقتی هایجین اومد و روی تخت دراز کشید جونگ کوک سریع هایجین رو به سمت خودش کشید و محکم توی بغلش هایجین رو فشرد
و باهم به خواب عمیقی فرو رفتند
ویو مارال
هایجین به طرز خیلی عجیبی خوب دروغ میگه ولی قبل دروغ
بقیش جا نشد میزارم توی کامنتا
ویو هایجین
هایجین : جونگ کوکا تو اون دختره رو میشناختی؟؟
جونگ کوک : اره چطور چیزی شده ؟؟
هایجین : نه چیزی نشده ولی میشه بگی دختره چه نسبتی باهات داشت ؟؟
جونگ کوک : اسمش هاناعه یه دوست دختر فیک که امروز هرزه بودنش معلوم شد البته از اول معلوم بود برای پول می خوادم
هایجین : اوو متاسفم
جونگ کوک : تو هیچ تقصیری نداری بلاخره ما داریم ازدواج میکنیم باید بهت میگفتم
هایجین : اوهوم
جونگ کوک بریم بخوابیم ؟؟
هایجین : آره خیلی خوابم میاد
جونگ کوک : راستی اذیت که نشدی
هایجین : برای چی اذیت بشم ؟؟
جونگ کوک : برای اون صحنه سکس
هایجین : نه بابا تو آمریکا تو خیابونم سکس می کردن پس این برام عادیه
جونگ کوک : خودت چی ؟؟
هایجین : ها؟؟
جونگ کوک : خودت تاحالا سکس کردی ؟؟
هایجین : نه با این که آمریکا بزرگ شدم ولی تاحالا سکس نکردم
جونگ کوک : که اینطور پس باکره ای
هایجین : آره
جونگ کوک: و من قرار باکره گیت رو بگی....
.........
جونگ کوک تا خواست حرفش رو کامل کنه چهره ی مارال که با کفش های پاشنه بلند از رول پله های مارپیچ پایین میومد نمایان شد
سکوت حکم فرما شد
فقط صدای کفش های پاشنه بلند مارال توی اون عمارت بزرگ به گوش میرسید
مارال : هی شما ها این وقت شب اینجا چیکار می کنین ؟؟
جونگ کوک : اممم...خب ما..
هایجین : من تشنم بود خواستم بیام آب بخورم و چون اینجل عمارت خیل بزرگیه و خیلی تاریکه به جونگ کوک هم گفتم بهام بیاد
مارال : که اینطور هرچه سریع تر آبتون رو بخورید ( اون آب نه منحرف آب آشامیدنی ) و برید بخوابید
هایجین و جونگ کوک : چشم مادر بزرگ
ویو راوی
بعد اینکه مارال به اتاقش برگشت هایجین و جونگ کوک نفسی که تا الان حبس کرده بودند رو بیرون دادند و دستاشون رو روی قلبشون گذاشتن و باهم گفتن
هایجین و جونگ کوک: بخیر گذشت
بعد این حرف هردو باهم خندیدند و به سمت اتاقشون حرکت کردند
هایجین توی حمام و جونگ کوک توی اتاق ب
لباس عوض کردند
جونگ کوک : روی تخت دراز کشید و منتظر هایجین موند
وقتی هایجین اومد و روی تخت دراز کشید جونگ کوک سریع هایجین رو به سمت خودش کشید و محکم توی بغلش هایجین رو فشرد
و باهم به خواب عمیقی فرو رفتند
ویو مارال
هایجین به طرز خیلی عجیبی خوب دروغ میگه ولی قبل دروغ
بقیش جا نشد میزارم توی کامنتا
۲۹.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.