part: ³
part: ³
ویو جونگ کوک :
رفتم روی تخت نشستم دیدم پشت کمر هایجین یه تتو گل هست
روی دست راستش هم یه تتو اژدها و روی دست چپش هم یه تتو بود روی ترقوش هم یه تتو پروانه بود روی گردنش هم یه تتو بود روی مچ پاش هم یه تتو گل بود خیلی تعجب کردم
که انقدر تتو داره البته به پایه تتو های من نمیرسید ولی حب بازم برای دختر زیاده فک کنم توی گوشم تتو کرده ولی موهاش جلوی گوششه گوشش معلوم نیس
الان فعلا نمی تونم چیزی بهش بگم ولی دوروز دیگه روی تخت به حسابش میرسم ( منحرفا فهمیدین؟؟😂)
لباسش رو پوشید و رفت بیرون منم پشت سرش رفتم بیرون که دیدیم بابام دو یون هادا هانجه هو جونگ هو جی وون و بکهیون توی پذیرایین
حتما تعجب کردین چرا پدربزرگم رو با اسم صدا کردم یا بقیه رو چون عادت کردم😂😂
هایجین بدو بدو رفت بغل دو یون و بعدش رفت بغل پدربزرگ بعد هانجه هو بعد بکهیون و در اخر پدرش😂
اجوما صدامون کرد که بریم شام بخوریم
رفیتم شام خوردیم و بعد همه رفتن توی اتاقاشون
مم هایجین رو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش رو تخت خودمم رفتم روی تخت خوابیدم و هایجین رو توی بغلم کشیدم و باهم تا صبح خوابیدیم
پرش زمانی صبح ساعت ۹
از خواب بلند شدم دیدم هایجین خودشو مثل یه گربه توی بغلم جا داده و خوابیده خنده ی تو گلویی کردم و رفتم سمت دست شویی و کار هام رو کردم بعدش به خدمتکار ها گفتم که هایجین رو بیدار نکنن بزارن بخوابه بعد رفتم سر میز همه اونجا بودن بجز هایجین به اونا هم گفتم خستس ۱ ساعت دیگه بیدارش میکنم و بعد شروع کردم به خوردن صبحانه
پرش زمانی ساعت ۱۰
رفتم هایجین رو از خواب بیدار کردم
هایجین رفت دست و صورتش رو شست و رفت پایین به همه سلام کرد و رفت توی آشپزخانه غذاش رو خورد
ساعت ۱۲ بود که به هایجین گفتم بلند شه آماده شه بریم خرید عروسی
خودمم بلند شدم تا حاظر شم
ویو جونگ کوک :
رفتم روی تخت نشستم دیدم پشت کمر هایجین یه تتو گل هست
روی دست راستش هم یه تتو اژدها و روی دست چپش هم یه تتو بود روی ترقوش هم یه تتو پروانه بود روی گردنش هم یه تتو بود روی مچ پاش هم یه تتو گل بود خیلی تعجب کردم
که انقدر تتو داره البته به پایه تتو های من نمیرسید ولی حب بازم برای دختر زیاده فک کنم توی گوشم تتو کرده ولی موهاش جلوی گوششه گوشش معلوم نیس
الان فعلا نمی تونم چیزی بهش بگم ولی دوروز دیگه روی تخت به حسابش میرسم ( منحرفا فهمیدین؟؟😂)
لباسش رو پوشید و رفت بیرون منم پشت سرش رفتم بیرون که دیدیم بابام دو یون هادا هانجه هو جونگ هو جی وون و بکهیون توی پذیرایین
حتما تعجب کردین چرا پدربزرگم رو با اسم صدا کردم یا بقیه رو چون عادت کردم😂😂
هایجین بدو بدو رفت بغل دو یون و بعدش رفت بغل پدربزرگ بعد هانجه هو بعد بکهیون و در اخر پدرش😂
اجوما صدامون کرد که بریم شام بخوریم
رفیتم شام خوردیم و بعد همه رفتن توی اتاقاشون
مم هایجین رو براید استایل بغل کردم و بردم گذاشتمش رو تخت خودمم رفتم روی تخت خوابیدم و هایجین رو توی بغلم کشیدم و باهم تا صبح خوابیدیم
پرش زمانی صبح ساعت ۹
از خواب بلند شدم دیدم هایجین خودشو مثل یه گربه توی بغلم جا داده و خوابیده خنده ی تو گلویی کردم و رفتم سمت دست شویی و کار هام رو کردم بعدش به خدمتکار ها گفتم که هایجین رو بیدار نکنن بزارن بخوابه بعد رفتم سر میز همه اونجا بودن بجز هایجین به اونا هم گفتم خستس ۱ ساعت دیگه بیدارش میکنم و بعد شروع کردم به خوردن صبحانه
پرش زمانی ساعت ۱۰
رفتم هایجین رو از خواب بیدار کردم
هایجین رفت دست و صورتش رو شست و رفت پایین به همه سلام کرد و رفت توی آشپزخانه غذاش رو خورد
ساعت ۱۲ بود که به هایجین گفتم بلند شه آماده شه بریم خرید عروسی
خودمم بلند شدم تا حاظر شم
۱۲.۴k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.