DARKLIKEBLACK
#DARK_LIKE_BLACK
part4
رکیتا :
هنوز دلم میخواست خوراکی بخورم ولی مارنی مجبورم کرد بلند بشم و بریم مارنی پول رو حساب کرد و از کافه بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم
مارنی:
وقتی رسیدیم یکی از نگهبانا تا دم در اتاق مدیریت راهنماییمون کرد
در زدم
مدیر اونجا: بفرمایید
در رو باز کردم و با سردی همیشگیم وارد شدم و سلام کردم اما طبق معمول رکیتا با شادی غیر قابل انکارش سلام و احوال پرسی کرد!
مدیر: من بنگ پی دی نیم هستم
_خوشبختم من کیم مارنی هستم
+خوشوقتم منم مین رکیتا هستم
پی دی نیم صداشو صاف کرد و با جدیت گفت: خب فکر کنم خبر دارید که قراره شما اولین گروه دختر این کمپانی باشید...
حرفشو با سر تایید کردیم
ادامه داد: اما نمیتونید با دو عضو ادامه بدید و همونجور که خودتون دیدید کسایی که برای اودیشن اومدن جالب نبودن پس اممم اگر کسی رو سراغ دارید معرفی کنید ، تست بده و گروه به رسمیت کارآموزی شناخته شه
یک سری قوانین هم توضیح داد و در آخر بله ی آرومی گفتیم و خارج شدیم
از اونجا که خارج شدیم رکیتا گفت من میخوام رانندگی کنم ،
رکیتا :
+ مارنی تو کسی رو سراغ داری که معرفیش کنیم ؟
با حالت سردی جواب داد: باید فکر کنم
+ به نظر من سانهی و میا بهترین گزینه ها هستن
- باید نظر خودشون هم بپرسیم
+ معلومه که نظرشون مثبته
- فردا به خودشون میگیم اگه قبول کردن به کمپانی خبر میدیم
جلوی خونه رسیدیم و ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم خونه مال مارنی بود من خودم توی سئول خونه داشتم ولی دوست داشتم با مارنی زندگی کنم.
رفتیم داخل خونه و داشتیم برای آینده نقشه میکشیدیم .
مارنی:
به میا و سانهی پیام داده بودم که باهام تماس بگیرن
داشتم با رکیتا حرف میزدم که موبایلم زنگ خورد سانهی بود ، تمام ماجرا رو براش توضیح دادم و اون هم با جون و دل قبول کرد بهش گفتم که به میا هم بگه و فردا صبح همه بیان عمارت
گوشیو قطع کردم و رفتم کوتم رو بردارم تا برم برای عکس برداری مدلینگ
رکیتا با کنجکاوی گفت: کجا؟
_ ساعت شیش عکسبرداری دارم باید برم
+ برمیگردی؟
_ نه میرم عمارت فردا صبح بیا عمارت میا و سانهی هم میان
باشه آرومی گفت و زدم بیرون
حدودا ساعت هشت بود که عکسبرداری تموم شد
ماشینو روشن کردم و به طرف عمارت راه افتادم
دیگه واقعا انرژی نداشتم با بیشترین سرعتی که میتونستم به طرف عمارت میروندم
به عمارت رسیدم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم ، از پله ها بالا رفتم.
یه دوش گرفتم و نشستم جلوی تلوزیون و قهوه خوردم.
نظر فراموش نشه
part4
رکیتا :
هنوز دلم میخواست خوراکی بخورم ولی مارنی مجبورم کرد بلند بشم و بریم مارنی پول رو حساب کرد و از کافه بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم
مارنی:
وقتی رسیدیم یکی از نگهبانا تا دم در اتاق مدیریت راهنماییمون کرد
در زدم
مدیر اونجا: بفرمایید
در رو باز کردم و با سردی همیشگیم وارد شدم و سلام کردم اما طبق معمول رکیتا با شادی غیر قابل انکارش سلام و احوال پرسی کرد!
مدیر: من بنگ پی دی نیم هستم
_خوشبختم من کیم مارنی هستم
+خوشوقتم منم مین رکیتا هستم
پی دی نیم صداشو صاف کرد و با جدیت گفت: خب فکر کنم خبر دارید که قراره شما اولین گروه دختر این کمپانی باشید...
حرفشو با سر تایید کردیم
ادامه داد: اما نمیتونید با دو عضو ادامه بدید و همونجور که خودتون دیدید کسایی که برای اودیشن اومدن جالب نبودن پس اممم اگر کسی رو سراغ دارید معرفی کنید ، تست بده و گروه به رسمیت کارآموزی شناخته شه
یک سری قوانین هم توضیح داد و در آخر بله ی آرومی گفتیم و خارج شدیم
از اونجا که خارج شدیم رکیتا گفت من میخوام رانندگی کنم ،
رکیتا :
+ مارنی تو کسی رو سراغ داری که معرفیش کنیم ؟
با حالت سردی جواب داد: باید فکر کنم
+ به نظر من سانهی و میا بهترین گزینه ها هستن
- باید نظر خودشون هم بپرسیم
+ معلومه که نظرشون مثبته
- فردا به خودشون میگیم اگه قبول کردن به کمپانی خبر میدیم
جلوی خونه رسیدیم و ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم خونه مال مارنی بود من خودم توی سئول خونه داشتم ولی دوست داشتم با مارنی زندگی کنم.
رفتیم داخل خونه و داشتیم برای آینده نقشه میکشیدیم .
مارنی:
به میا و سانهی پیام داده بودم که باهام تماس بگیرن
داشتم با رکیتا حرف میزدم که موبایلم زنگ خورد سانهی بود ، تمام ماجرا رو براش توضیح دادم و اون هم با جون و دل قبول کرد بهش گفتم که به میا هم بگه و فردا صبح همه بیان عمارت
گوشیو قطع کردم و رفتم کوتم رو بردارم تا برم برای عکس برداری مدلینگ
رکیتا با کنجکاوی گفت: کجا؟
_ ساعت شیش عکسبرداری دارم باید برم
+ برمیگردی؟
_ نه میرم عمارت فردا صبح بیا عمارت میا و سانهی هم میان
باشه آرومی گفت و زدم بیرون
حدودا ساعت هشت بود که عکسبرداری تموم شد
ماشینو روشن کردم و به طرف عمارت راه افتادم
دیگه واقعا انرژی نداشتم با بیشترین سرعتی که میتونستم به طرف عمارت میروندم
به عمارت رسیدم ماشین رو توی پارکینگ پارک کردم ، از پله ها بالا رفتم.
یه دوش گرفتم و نشستم جلوی تلوزیون و قهوه خوردم.
نظر فراموش نشه
- ۲۰.۰k
- ۱۵ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط