فیک جیمین
فیک جیمین
ویو صبح فردا
ویو جیمین
بیدار شدم یه دوش گرفتم ساعت ۹ شده بود به کوک زنگ زدم چون برنامه ریز بود
جیمین: الو هیونگ
کوک: سلام موچی
جیمین: سلام میگم کی را بیفتیم
کوک: ساعت یازده و نیم
جیمین: اوکیه
کوک: کار نداری
جیمین: نه بای
کوک: بای
بعد اینکه به کوک زنگ زدم به نامی زنگ زدم
جیمین: الو نامی
نامی: الو سلام جیمین
جیمین: ا میگم به اعضا بگو که ساعت ۱۱ راه میفتیم
نامی: اوکی
جیمین: مرسی
ویو ات
ساعت ۸ بیدار شدم کارامو کردم زنگ زدم به جیمین
جیمین: الو ات
ات: سلام موچی میگم میشه من یکی از دوستامو بیارم
جیمین: باشه مشکلی نیس
ات: مرسی
جیمین: خواهش
ات: راستی ساعت چند راه میفتیم؟
جیمین: ۱۱
ات: مرسی
جیمین: خواهش میکنم هانی
ات: بای
جیمین: بای
پرش زمانی به ساعت ده
ویو ات
رفتم حموم یکم فیلم دیدم که نگاه به ساعت کر دم دیوم ۱۰ و نیمه رفتم لباس پوشیوم موهامو حالت دادم کفشامو پوشیدم
به لیا زنگ زدم( همون دوستش که می خواد بیارتش )
ات: الو
لیا: سلام خره
ات: سلام گاومیش اعظم
لیا : اماده ای
ات: زنگ زدم برا همین لباساتو گذاشتی؟ چمدونتو بستی ؟ اماده شدی؟ بیام سراغت؟
لیا : اره اره اره اره
ات: باشه پنج مین دیگه دم درم
لیا: اوکی
رسیدم خونه لیا
ات: بدو بیا دیگه
لیا: اوکی
باماشین راه افتادیم سمت خونه جیمین
جیمین: سلام ات
ات: سلام موچی
جیمین: اعضا خونه منن
ات: گفتم چرا اینجا اینهمه ماشین جمع شده ها
جیمین: اره
جیمین: دوستت کو
ات: اینجاس
لیا: سلام
جیمین: سلام
لیا: ات تعریفتونو داده بود
که ات با مشت میزنه به دستشو جیمین می خنده
ات: جیمین اماده؟
جیمین: اوه اره منتظر شما ها بودیم
ات: ببخشید اگه دیر شد
جیمین: نه اشکال نداره
جیمین : بیا داخل
ات: اوکی مرسی
خماری
شرطا ۳ لایک ۱ کام
ویو صبح فردا
ویو جیمین
بیدار شدم یه دوش گرفتم ساعت ۹ شده بود به کوک زنگ زدم چون برنامه ریز بود
جیمین: الو هیونگ
کوک: سلام موچی
جیمین: سلام میگم کی را بیفتیم
کوک: ساعت یازده و نیم
جیمین: اوکیه
کوک: کار نداری
جیمین: نه بای
کوک: بای
بعد اینکه به کوک زنگ زدم به نامی زنگ زدم
جیمین: الو نامی
نامی: الو سلام جیمین
جیمین: ا میگم به اعضا بگو که ساعت ۱۱ راه میفتیم
نامی: اوکی
جیمین: مرسی
ویو ات
ساعت ۸ بیدار شدم کارامو کردم زنگ زدم به جیمین
جیمین: الو ات
ات: سلام موچی میگم میشه من یکی از دوستامو بیارم
جیمین: باشه مشکلی نیس
ات: مرسی
جیمین: خواهش
ات: راستی ساعت چند راه میفتیم؟
جیمین: ۱۱
ات: مرسی
جیمین: خواهش میکنم هانی
ات: بای
جیمین: بای
پرش زمانی به ساعت ده
ویو ات
رفتم حموم یکم فیلم دیدم که نگاه به ساعت کر دم دیوم ۱۰ و نیمه رفتم لباس پوشیوم موهامو حالت دادم کفشامو پوشیدم
به لیا زنگ زدم( همون دوستش که می خواد بیارتش )
ات: الو
لیا: سلام خره
ات: سلام گاومیش اعظم
لیا : اماده ای
ات: زنگ زدم برا همین لباساتو گذاشتی؟ چمدونتو بستی ؟ اماده شدی؟ بیام سراغت؟
لیا : اره اره اره اره
ات: باشه پنج مین دیگه دم درم
لیا: اوکی
رسیدم خونه لیا
ات: بدو بیا دیگه
لیا: اوکی
باماشین راه افتادیم سمت خونه جیمین
جیمین: سلام ات
ات: سلام موچی
جیمین: اعضا خونه منن
ات: گفتم چرا اینجا اینهمه ماشین جمع شده ها
جیمین: اره
جیمین: دوستت کو
ات: اینجاس
لیا: سلام
جیمین: سلام
لیا: ات تعریفتونو داده بود
که ات با مشت میزنه به دستشو جیمین می خنده
ات: جیمین اماده؟
جیمین: اوه اره منتظر شما ها بودیم
ات: ببخشید اگه دیر شد
جیمین: نه اشکال نداره
جیمین : بیا داخل
ات: اوکی مرسی
خماری
شرطا ۳ لایک ۱ کام
۲۶.۳k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.