وحشت زامبی
( وحشت زامبی )
پارت ۳
لینو : دعا کن دردم نیاد وگرنه میکشمت ...
ات خنده ای کرد و گفت .... ات : خب اکه دردتون نیاد چی ..
ات دستش را جلو برد و پیراهنش را بالا برد ...
ات : اینجوری نمیشه جليقه رو بکش و اون پیراهن رو بکش تا دردت نیاد آقا عصاب خوردن کن
لینو پیراهنش را در آورد و ات هم کمی بهش نزدیک شد رویه پنبه الکل را ریخت و برد سمته زخمش ... لینو بدونه هیچ آخی یا اخم رو صورتش اش نشسته بود هان می کنارش ایستاده دستش را گرفت و با حالت آروم گفت
هان می : آقا درد میکنه
لینو با نگاه خشمگین اش بهش خیره شد
لینو : نه .. درد نمیکنه
یو جی : عمو شما خیلی قوی هستین
لینو : آره قوی هستم اینو الان فهمیدی
هان می که کنارش ایستاده بود با ترس گفت
هان می : گازتون که نگرفتن ؟
لینو : چه بچه احمقی هستی اگه گازم گرفته بودن الان مشغول خوردن تو بودم
ات پنبه را به زخم لینو بیشتر فشرد و لینو نگاهش را به ات دوخت و با نگاه خشمگین اش چشم غوری به ات رفت
ات : هان می عزیزم برو کمی بشین پاهات خشک میشه
هان می سمته مبل ها رفت و نشست یو جی هم کناره هان می نشست و مین وو آروم مشغول بازی کردن بودن
لینو که به صندلی تیکه داد بود ات بهش گفت ... ات : میشه بیایین نزدیکم تا دوره زخم شما باند رو ببندم
لینو به ات نزدیک شد و دوره کمر اش باند رو پیچوند و لینو هم پیراهنش را پوشید و لباس افسری اش را پوشید از رو صندلی بلند شد و سمته پنچره رفت
ات : بیا این آب رو بگیر این قرص رو بخور
لینو : نیازی نیست
ات : چرا لجبازی میکنی خب بخور دیگه
لینو باز هم نگاه خشمگین اش را به ات دوخت ولی باید آن قرص را میخورد .... بطری آب را برداشت و قرص را خورد
مین وو : خانم معلوم
ات : جونم
مین وو : کی میلیم پیشه مامانی
ات با حالت ناراحت سمتش رفت و کنارش نشست
ات : عزیزم بزودی میریم باشه
مین وو دوباره مشغول بازی شد لینو هم در افکارش غرق بود چطور اون کیف رو پیدا کنم حتما تو راه رو قطار افتاده بود همان جا یعنی مرگز زامبی ها بود ...
لینو به ساعت اش نگاه کرد تازه ۱۱ شب بود باید سوار همان ماشین ای میشد که سوئیچ در دستش بود جلو یتیم خانه ایستاده بود .. سمته در قدم برداشت با حرفه ات ایستاد
ات : کجا میری
لینو : به تو چه
ات :.....
پارت ۳
لینو : دعا کن دردم نیاد وگرنه میکشمت ...
ات خنده ای کرد و گفت .... ات : خب اکه دردتون نیاد چی ..
ات دستش را جلو برد و پیراهنش را بالا برد ...
ات : اینجوری نمیشه جليقه رو بکش و اون پیراهن رو بکش تا دردت نیاد آقا عصاب خوردن کن
لینو پیراهنش را در آورد و ات هم کمی بهش نزدیک شد رویه پنبه الکل را ریخت و برد سمته زخمش ... لینو بدونه هیچ آخی یا اخم رو صورتش اش نشسته بود هان می کنارش ایستاده دستش را گرفت و با حالت آروم گفت
هان می : آقا درد میکنه
لینو با نگاه خشمگین اش بهش خیره شد
لینو : نه .. درد نمیکنه
یو جی : عمو شما خیلی قوی هستین
لینو : آره قوی هستم اینو الان فهمیدی
هان می که کنارش ایستاده بود با ترس گفت
هان می : گازتون که نگرفتن ؟
لینو : چه بچه احمقی هستی اگه گازم گرفته بودن الان مشغول خوردن تو بودم
ات پنبه را به زخم لینو بیشتر فشرد و لینو نگاهش را به ات دوخت و با نگاه خشمگین اش چشم غوری به ات رفت
ات : هان می عزیزم برو کمی بشین پاهات خشک میشه
هان می سمته مبل ها رفت و نشست یو جی هم کناره هان می نشست و مین وو آروم مشغول بازی کردن بودن
لینو که به صندلی تیکه داد بود ات بهش گفت ... ات : میشه بیایین نزدیکم تا دوره زخم شما باند رو ببندم
لینو به ات نزدیک شد و دوره کمر اش باند رو پیچوند و لینو هم پیراهنش را پوشید و لباس افسری اش را پوشید از رو صندلی بلند شد و سمته پنچره رفت
ات : بیا این آب رو بگیر این قرص رو بخور
لینو : نیازی نیست
ات : چرا لجبازی میکنی خب بخور دیگه
لینو باز هم نگاه خشمگین اش را به ات دوخت ولی باید آن قرص را میخورد .... بطری آب را برداشت و قرص را خورد
مین وو : خانم معلوم
ات : جونم
مین وو : کی میلیم پیشه مامانی
ات با حالت ناراحت سمتش رفت و کنارش نشست
ات : عزیزم بزودی میریم باشه
مین وو دوباره مشغول بازی شد لینو هم در افکارش غرق بود چطور اون کیف رو پیدا کنم حتما تو راه رو قطار افتاده بود همان جا یعنی مرگز زامبی ها بود ...
لینو به ساعت اش نگاه کرد تازه ۱۱ شب بود باید سوار همان ماشین ای میشد که سوئیچ در دستش بود جلو یتیم خانه ایستاده بود .. سمته در قدم برداشت با حرفه ات ایستاد
ات : کجا میری
لینو : به تو چه
ات :.....
- ۵.۶k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط