وحشت زامبی
(وحشت زامبی )
پارت ۴
: چی ... ببخشید
نگاهش را به پایین دوخت و با صدا ناراحت گفت
ات : اگه از این یتیم خونه میرید بیرون ازت خواهش میکنم این سه پسرا رو هم با خودت ببر اونا هنوز بچه هستن
لینو نگاهش را به یو جی و هان می دوخت با معصومیت بهش نگاه میکردن
لینو : من نمیخوام کسی تو دستو پام باشن
ات زود سمتت لینو رفت و دستش را گرفت
ات : فرمانده خواهش میکنم
لینو دستش را از تو دست ات کشید
لینو : من نگفتم به شما کمک نمیکنم گفتم نمیخوام کسی تو دستو پام باشه بعدشم به اون دست کوچولو تو نیاز دارم
ات : چی ؟
لینو اگه دیده باشی کناره در اصلی تور بزرگی هستش که کش داره
ات : خب
لینو : باید همه اون زامبی ها رو تو سالن جم کنیم تا از دره کناری بریم سمته بیرون جلو در ماشینم آمادست
ات : چی من میترسم
لینو : باید خاک توسری بهت جایزه بدم درسته
ات : چی. ... شوخی میکنی
لینو : نه مسخرت میکنم
ات تا میخواست حرف بزنه لینو سمته کمد رفت و پارچه سفیدی را برداشت
ات : چیکار میکنی ؟
لینو : خب نمیشه بچه ها رو اینجا ول کنیم تو کوچیکه رو پشت خودت ببند.
ات : پس هان می رو من پشتم ببندم یو جی چی میشه
لینو : با خودت بیارش لینو با قدم های بلند سمته مین وو رفت
لینو : رو مبل وایستا
مین وو نگاهش را به لینو دوخت و بعدش به ات نگاه کرد ات سری تکون داد و مین وو رو مبل ایستاد
لینو : بیا دیگه
ات سمته لینو رفت و لینو مین وو را پشت ات بست بعدش هان می رو هم پشت اش بست و بعد از برداشتن چوب از گوشه دیوار گفت .. لینو : خب بچه ها گوش بدین هر چی شد ساکت و بدونه صدا میشنید باشه
هان می : عمو سما دردتون نمیاد
لینو : اول اینکه عمو نه آقا بعدشم مجبورم که شما رو هم ببرم
یو جی : نیازی نیست
لینو : پس تو بمون
ات: فرمانده....
لینو سمته دست گیره چراغ ها رفت و همه چراغ ها را خاموش کرد ات بعد از برداشتن میله ای سمته در رفت و روبه یو جی کرد دستش را محکم گرفت
ات: از پیشم جم نمیخوری باشه
یو جی : باشه خانم معلم
پارت ۴
: چی ... ببخشید
نگاهش را به پایین دوخت و با صدا ناراحت گفت
ات : اگه از این یتیم خونه میرید بیرون ازت خواهش میکنم این سه پسرا رو هم با خودت ببر اونا هنوز بچه هستن
لینو نگاهش را به یو جی و هان می دوخت با معصومیت بهش نگاه میکردن
لینو : من نمیخوام کسی تو دستو پام باشن
ات زود سمتت لینو رفت و دستش را گرفت
ات : فرمانده خواهش میکنم
لینو دستش را از تو دست ات کشید
لینو : من نگفتم به شما کمک نمیکنم گفتم نمیخوام کسی تو دستو پام باشه بعدشم به اون دست کوچولو تو نیاز دارم
ات : چی ؟
لینو اگه دیده باشی کناره در اصلی تور بزرگی هستش که کش داره
ات : خب
لینو : باید همه اون زامبی ها رو تو سالن جم کنیم تا از دره کناری بریم سمته بیرون جلو در ماشینم آمادست
ات : چی من میترسم
لینو : باید خاک توسری بهت جایزه بدم درسته
ات : چی. ... شوخی میکنی
لینو : نه مسخرت میکنم
ات تا میخواست حرف بزنه لینو سمته کمد رفت و پارچه سفیدی را برداشت
ات : چیکار میکنی ؟
لینو : خب نمیشه بچه ها رو اینجا ول کنیم تو کوچیکه رو پشت خودت ببند.
ات : پس هان می رو من پشتم ببندم یو جی چی میشه
لینو : با خودت بیارش لینو با قدم های بلند سمته مین وو رفت
لینو : رو مبل وایستا
مین وو نگاهش را به لینو دوخت و بعدش به ات نگاه کرد ات سری تکون داد و مین وو رو مبل ایستاد
لینو : بیا دیگه
ات سمته لینو رفت و لینو مین وو را پشت ات بست بعدش هان می رو هم پشت اش بست و بعد از برداشتن چوب از گوشه دیوار گفت .. لینو : خب بچه ها گوش بدین هر چی شد ساکت و بدونه صدا میشنید باشه
هان می : عمو سما دردتون نمیاد
لینو : اول اینکه عمو نه آقا بعدشم مجبورم که شما رو هم ببرم
یو جی : نیازی نیست
لینو : پس تو بمون
ات: فرمانده....
لینو سمته دست گیره چراغ ها رفت و همه چراغ ها را خاموش کرد ات بعد از برداشتن میله ای سمته در رفت و روبه یو جی کرد دستش را محکم گرفت
ات: از پیشم جم نمیخوری باشه
یو جی : باشه خانم معلم
- ۵.۸k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط