پارت۱۵هتل
#پارت۱۵هتل
آتنا
رفتم بالا لباسمو با یه کراپ چسبون بنفش عوض کردم شلوارک ستشم پوشیدم.
اومدم پایین یه چیزی واسه نهار درست کنم.
دور خودم میچرخیدم و فکر میکردم که بله یافتممم خیلی وقت بود پاستا نخورده بودم.
وسایلاشو اماده کردم که گوشیم زنگ خورد.
من:جونم
آروین:آتنا میتونی زودتر بیای خونه من؟!
من: واسه چی؟!
آروین:من ساعت ۳ برم دفتر یه چیزیو فراموش کردم بردارم تو خونه من بمون؟!
من:اره اوکیه
آروین:ساعت چند بیام؟!
من: نمیخواد خودم میام
آروین: باشه پس
من: میخوای بری کلیدو بزار یه جا
آروین:میزارم دم در حیاط زیر سنگ
من:باشه مواظب خودت باش
اروین:توام همینطور
من:فعلآ
اروین:فعلا
گوشیو پرت کردم رو مبل نگاهی به ساعت کردم دیدم یکه.
رفتم آشپزخونه شروع کردم به پختن پاستا.
خوشمزه شده ها.
بعد شستن ظرفا رفتم بالا وسایلامو بردارم.
کلی لباس گذاشتم داشتم کمدمو زیر و رو میکردم دستم خورد به یه چیز سرد.
کشیدمش بیرون...عه این یادش بخیر کلتمه چقد دوسش داشتم.
یه مدت من تو کیفم کلت میذاشتم.باید شوکر با اسپری فلفلمم باشه.
دستمو بیشتر دراز کردم آره بودن. ورشون داشتم گذاشتمشون تو کولم.
شارژر ایرپاد هرگز فراموش نشود.
نگاهی به ساعت کردم ۳ بود.
پاشدم رفتم دوش گرفتم یه مانتو سفید مردونه با کراپ مشکی با یه شلوار مشکی.
نشستم پشت میز آرایشم یه رژ صورتی زدم یکمم رژگونه همین.
گوشیمو برداشتم یه زنگ به اروین بزنم.
من:الو
اروین:جونم
من:آروین وسایلاتو اماده کردی؟!
آروین:نه بعدا آماده میکنم
من: آها باشه پس مواظب خودت باش
اروین:باشه مواظب باش فعلآ
من:فعلآ
سوئیچ ماشینمو برداشتم ساک و کولمم برداشتم و رفتم پایین وسایلامو گذاشتم صندوق عقب.
روندم سمت خونه آروین..
داشتم دنبال سنگ میگشتم که کلید زیرش بود.
یه سنگ بزرگ یکم اونور تر نظرمو جلب کرد بلندش کردم یه دسته کلید بود با ریموت.
ریموتو زدم در باز شد سوار ماشین شدم رفتم داخل.
از صندوق وسایلارو درآوردم در خونه رو باز کردم رفتم داخل.
اووو چه خونه قشنگی.
وایسا این خونه چقد کثیفه رفتم تو آشپزخونه ودددد فاکککک.
جعبه های پیتزا نمیدونم ظرف های کثیف نه اینجوری نمیشه
کولمو برداشتم رفتم بالا.
یه در نظرمو خیلی جلب کرد.
بقیه درا قهوه ای سوخته بودن اون در مشکی بود روشم یه علامت ورود ممنوع زده بود خیلی باحال بود درشو باز کردم...
واوو روبروش که کلا شیشه بود پرده ها کنار رفته بود و آفتاب میومد تو اتاق.
یه تخت دو نفره وسط اتاق بود بالاشم عکس اروین بود.
اه اه چقد خودشیفته.
در کولمو باز کردم یه شلوارک ورزشی مشکی برداشتم پام کردم پیراهنمو کندم همین کراپه خوبه.
رفتم پایین گوشیمو وصل کردم به اسپیکرد کنار تلویزیون.
اهنگ گذاشتم شروع کردم به تمیز کردن.
آتنا
رفتم بالا لباسمو با یه کراپ چسبون بنفش عوض کردم شلوارک ستشم پوشیدم.
اومدم پایین یه چیزی واسه نهار درست کنم.
دور خودم میچرخیدم و فکر میکردم که بله یافتممم خیلی وقت بود پاستا نخورده بودم.
وسایلاشو اماده کردم که گوشیم زنگ خورد.
من:جونم
آروین:آتنا میتونی زودتر بیای خونه من؟!
من: واسه چی؟!
آروین:من ساعت ۳ برم دفتر یه چیزیو فراموش کردم بردارم تو خونه من بمون؟!
من:اره اوکیه
آروین:ساعت چند بیام؟!
من: نمیخواد خودم میام
آروین: باشه پس
من: میخوای بری کلیدو بزار یه جا
آروین:میزارم دم در حیاط زیر سنگ
من:باشه مواظب خودت باش
اروین:توام همینطور
من:فعلآ
اروین:فعلا
گوشیو پرت کردم رو مبل نگاهی به ساعت کردم دیدم یکه.
رفتم آشپزخونه شروع کردم به پختن پاستا.
خوشمزه شده ها.
بعد شستن ظرفا رفتم بالا وسایلامو بردارم.
کلی لباس گذاشتم داشتم کمدمو زیر و رو میکردم دستم خورد به یه چیز سرد.
کشیدمش بیرون...عه این یادش بخیر کلتمه چقد دوسش داشتم.
یه مدت من تو کیفم کلت میذاشتم.باید شوکر با اسپری فلفلمم باشه.
دستمو بیشتر دراز کردم آره بودن. ورشون داشتم گذاشتمشون تو کولم.
شارژر ایرپاد هرگز فراموش نشود.
نگاهی به ساعت کردم ۳ بود.
پاشدم رفتم دوش گرفتم یه مانتو سفید مردونه با کراپ مشکی با یه شلوار مشکی.
نشستم پشت میز آرایشم یه رژ صورتی زدم یکمم رژگونه همین.
گوشیمو برداشتم یه زنگ به اروین بزنم.
من:الو
اروین:جونم
من:آروین وسایلاتو اماده کردی؟!
آروین:نه بعدا آماده میکنم
من: آها باشه پس مواظب خودت باش
اروین:باشه مواظب باش فعلآ
من:فعلآ
سوئیچ ماشینمو برداشتم ساک و کولمم برداشتم و رفتم پایین وسایلامو گذاشتم صندوق عقب.
روندم سمت خونه آروین..
داشتم دنبال سنگ میگشتم که کلید زیرش بود.
یه سنگ بزرگ یکم اونور تر نظرمو جلب کرد بلندش کردم یه دسته کلید بود با ریموت.
ریموتو زدم در باز شد سوار ماشین شدم رفتم داخل.
از صندوق وسایلارو درآوردم در خونه رو باز کردم رفتم داخل.
اووو چه خونه قشنگی.
وایسا این خونه چقد کثیفه رفتم تو آشپزخونه ودددد فاکککک.
جعبه های پیتزا نمیدونم ظرف های کثیف نه اینجوری نمیشه
کولمو برداشتم رفتم بالا.
یه در نظرمو خیلی جلب کرد.
بقیه درا قهوه ای سوخته بودن اون در مشکی بود روشم یه علامت ورود ممنوع زده بود خیلی باحال بود درشو باز کردم...
واوو روبروش که کلا شیشه بود پرده ها کنار رفته بود و آفتاب میومد تو اتاق.
یه تخت دو نفره وسط اتاق بود بالاشم عکس اروین بود.
اه اه چقد خودشیفته.
در کولمو باز کردم یه شلوارک ورزشی مشکی برداشتم پام کردم پیراهنمو کندم همین کراپه خوبه.
رفتم پایین گوشیمو وصل کردم به اسپیکرد کنار تلویزیون.
اهنگ گذاشتم شروع کردم به تمیز کردن.
۲.۸k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.