اکنون دلم چای میخواهدقند پهلو با یک رفیق ناب که چا

اکنون دلم چای میخواهد....قند پهلو!!! با یک رفیق ناب که چای را به چای ببندیم و گاهی استکان را سر بکشیم و بگوئیم باز هم یخ کرد!!!
دیدگاه ها (۴)

خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام بیقرار تو و چشمان سیاهت شده ا...

گفتی به مستی رو کنم شاید فراموشت کنم...شاید ندارد بعد از این...

خبری نیست.....خیاطی میکنم....آسمان را به زمین می دوزم چشمهای...

یادش بخیر.....

همیشه چای برایم بیشتر از یک نوشیدنی ساده بودهچای بهانه‌ ایست...

حسش میکرد ،با تمام وجود حسش میکرد ، هیچوقت چیزی راجبش نگفت ا...

وقتی پوست نارنگی زیر انگشتانتمیترکد عطری در هوا پخش میشودکه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط