پارت یازده (عشقــ گمشدهــ)
پارت یازده (عشقــ گمشدهــ)
نانی خیلی سریع از پله ها رفت بالا و بطرف اتاق جانگ کوک رفت. درو باز کرد. نانی : اون دختره لعنتی رو کجا قايم کردی؟ میدونی که میکشمش پس بگو کجاس. جانگ کوک که خودش از اینکه ات داخل اتاق نبود تعجب کرده بود گفت. جانگ کوک : ات رفته پیش من هم نیومده خودت گفتی ازش دوری کنم پس چرا فکر میکنی دارم بهت دروغ میگم. نانی خیلی عصبانی از اتاق اومد بیرون از خوابگاه زد بیرون. جانگ کوک بلافاصله به ات زنگ زد. ات : الو؟ جانگ کوک : جانگ کوک کجایی؟ چطور از اتاق اومدی بیرون؟ات : از پنجره. جانگ کوک : خوابگاه ده طبقس پس چطور رفتی؟ خب پریدم دیگه. نگران نباش هنوز زندم. بهتره دیگه قطع کنم. خدافظ. جانگ کوک : مراقب خودت باش خدانگهدار. از زبون ات وقتی نانی اومد داخل اتاق منم از پنجره زدم بیرون. نمیتونستم برم پایین اما یکدفعه پله های چوبی از بالا سرم افتادن روبروم. يه مرد صدام زد برم بالا منم تنها راه نجاتم بود پس رفتم بالا. وقتی رسیدم هلیکوپتر به دو نفر رو به روم با تعجب نگاه کردم. ات : ماها. هارو. هردوشون لباس نظامی پوشیده بودن وقتی نشستم داخل هلیکوپتر هارو همچی رو بهم گفت. هارو: من و هارو پلیس های اطلاعاتی هستیم. ما تمام ماجرا خانواده جئون رو میدونیم. عمو آقای جئون جونگ کوک عضو بزرگترین مافیای کرس. ما میدونیم دنبال شرکت جانگ کوک. پس برای مراقبت و حفاظت از ایشون و خانوادشون محافظ گذاشتیم. وقتی شما اومدید کره نانی دختر عموی جانگ دو سه بار قصد جون شمارو داشت اما ما نذاشتیم اتفاقی براتون بیفته. الان هم نانی میخواست شمارو بکشه که خودتون از پنجره اومدین بیرون. ات : اووو من واقعا نمیدونستم خیلی ممنون که جانگ کوک محافظت میکنید. با هزار بدبختی ات میره کمپانی و تا اینکه شب میشه. دیر میره خونه چون دو سه تا کار مهم داشت که باید انجام میداد. میشه گفت همه جا تاریک بود و تنها اتاق ات روشن بود. ساعت سه نصف شب بود که یک نفر در اتاق ات رو زد. ات: وا کمپانی که کسی توش نیس. ات بلند شد و در رو باز کرد و با چهره ای که دید میخواست جیغ بزنه که جلوی دهنش رو فرد ناشناس گرفت و باعث بی هوشی ات شد. مرد ناشناس نگهبان های کمپانی رو بیهوش کرده بود پس مانعی نبود. ات رو سوار ماشین مشکی کرد و از شهر خارج شد. صبح شد. کمپانی بدجور بهم ریخته بود. ده نفر از افراد کمپانی بازداشت شده بودند و بعضی از اونها کشته شده بودن.کلی پلیس با ماشین ها مشکلی دم در کمپانی وایستاده بودن. هیچ کارکنی اجازه ورود نداشت بی تی اس که وارد کمپانی شدن با تعجب به اطراف نگاه میکردن. جانگ کوک : ا.. اینجا چخبره.
نانی خیلی سریع از پله ها رفت بالا و بطرف اتاق جانگ کوک رفت. درو باز کرد. نانی : اون دختره لعنتی رو کجا قايم کردی؟ میدونی که میکشمش پس بگو کجاس. جانگ کوک که خودش از اینکه ات داخل اتاق نبود تعجب کرده بود گفت. جانگ کوک : ات رفته پیش من هم نیومده خودت گفتی ازش دوری کنم پس چرا فکر میکنی دارم بهت دروغ میگم. نانی خیلی عصبانی از اتاق اومد بیرون از خوابگاه زد بیرون. جانگ کوک بلافاصله به ات زنگ زد. ات : الو؟ جانگ کوک : جانگ کوک کجایی؟ چطور از اتاق اومدی بیرون؟ات : از پنجره. جانگ کوک : خوابگاه ده طبقس پس چطور رفتی؟ خب پریدم دیگه. نگران نباش هنوز زندم. بهتره دیگه قطع کنم. خدافظ. جانگ کوک : مراقب خودت باش خدانگهدار. از زبون ات وقتی نانی اومد داخل اتاق منم از پنجره زدم بیرون. نمیتونستم برم پایین اما یکدفعه پله های چوبی از بالا سرم افتادن روبروم. يه مرد صدام زد برم بالا منم تنها راه نجاتم بود پس رفتم بالا. وقتی رسیدم هلیکوپتر به دو نفر رو به روم با تعجب نگاه کردم. ات : ماها. هارو. هردوشون لباس نظامی پوشیده بودن وقتی نشستم داخل هلیکوپتر هارو همچی رو بهم گفت. هارو: من و هارو پلیس های اطلاعاتی هستیم. ما تمام ماجرا خانواده جئون رو میدونیم. عمو آقای جئون جونگ کوک عضو بزرگترین مافیای کرس. ما میدونیم دنبال شرکت جانگ کوک. پس برای مراقبت و حفاظت از ایشون و خانوادشون محافظ گذاشتیم. وقتی شما اومدید کره نانی دختر عموی جانگ دو سه بار قصد جون شمارو داشت اما ما نذاشتیم اتفاقی براتون بیفته. الان هم نانی میخواست شمارو بکشه که خودتون از پنجره اومدین بیرون. ات : اووو من واقعا نمیدونستم خیلی ممنون که جانگ کوک محافظت میکنید. با هزار بدبختی ات میره کمپانی و تا اینکه شب میشه. دیر میره خونه چون دو سه تا کار مهم داشت که باید انجام میداد. میشه گفت همه جا تاریک بود و تنها اتاق ات روشن بود. ساعت سه نصف شب بود که یک نفر در اتاق ات رو زد. ات: وا کمپانی که کسی توش نیس. ات بلند شد و در رو باز کرد و با چهره ای که دید میخواست جیغ بزنه که جلوی دهنش رو فرد ناشناس گرفت و باعث بی هوشی ات شد. مرد ناشناس نگهبان های کمپانی رو بیهوش کرده بود پس مانعی نبود. ات رو سوار ماشین مشکی کرد و از شهر خارج شد. صبح شد. کمپانی بدجور بهم ریخته بود. ده نفر از افراد کمپانی بازداشت شده بودند و بعضی از اونها کشته شده بودن.کلی پلیس با ماشین ها مشکلی دم در کمپانی وایستاده بودن. هیچ کارکنی اجازه ورود نداشت بی تی اس که وارد کمپانی شدن با تعجب به اطراف نگاه میکردن. جانگ کوک : ا.. اینجا چخبره.
۹.۲k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.