جونگکوک چیکار میکنین
جونگکوک: چیکار میکنین
هرزه ها: اون به ما گفتش هرزه
جونگکوک: راست گفته مگه نیستین
هرزه ها :چییی کوک چجوری مارو پیش دختره کلفت خراب میکنی
کوک :خفه شید گمشید نمیخوام ببینمتون
هرزه ها :ولی..
کوک :نشنیدم
هرزه ها :چشم (بغض)
ویو ات
اخیش دلم خنک شد وای نه الان نوبت منههه بغلش آنقدر گرم بود دلم نمیخواست بیام بیرون سریع خودمو جمع کردم و از بغلش اومدم بیرون از ترس بدنم میلرزید تعظیم کردم
ویو کوک
سریع از بغلم اومد بیرون پاهاش میلرزید تعظیم کرد
ات :متاسفم ارباب اونا
انگشت اشاره م رو گذاشتم رو لبش
کوک :خودم همه چیو دیدم
سریع رفت عقب
کوک: دنبالم بیا
ات :چشم
تصمیم گرفته بودم ببرمش سالن بوکسم تو راه همش ازم فاصله میگرفت رسیدیم.
ویو ات
رفتم داخل یاد سالن بوکس تهیونگ افتادم و اشکام شروع کردن به ریختن اما بی صدا
کوک: اه شروع نکن عصبی بشم سر از اتاق شکنجه در میاری
اشکامو پاک کردم
ات :چشم ارباب. الا و لونا کجان؟
کوک: الا تو اتاق شکنجه مثل همیشه (پوزخند)و لونا هم گریه میکنه خب اصلا خدمتکار های خوبی نیستن شاید بکشمشون
ات: نه ارباب خواهش میکنم ازادشون کنید
کوک ؛شرط داره
ات :هرچی باشه قبوله
کوک :من ازت میخوام بری داخل یک بار و بادیگارد دختری که میگم بشی و ازش اطلاعات جمع کنی ولی اگه فکر فرار به سرت بزنه همینجا دفنت میکنم
ات :بعدش دوستام ازادن؟.
کوک :دوستات اره ولی خودت نه (پوزخند)بعدش اگه دوستات منو به پلیس لو بدن میمیرن
ات :ب..باشه قبوله
کوک :خوبه برات ماشین میگیرم
هرزه ها: اون به ما گفتش هرزه
جونگکوک: راست گفته مگه نیستین
هرزه ها :چییی کوک چجوری مارو پیش دختره کلفت خراب میکنی
کوک :خفه شید گمشید نمیخوام ببینمتون
هرزه ها :ولی..
کوک :نشنیدم
هرزه ها :چشم (بغض)
ویو ات
اخیش دلم خنک شد وای نه الان نوبت منههه بغلش آنقدر گرم بود دلم نمیخواست بیام بیرون سریع خودمو جمع کردم و از بغلش اومدم بیرون از ترس بدنم میلرزید تعظیم کردم
ویو کوک
سریع از بغلم اومد بیرون پاهاش میلرزید تعظیم کرد
ات :متاسفم ارباب اونا
انگشت اشاره م رو گذاشتم رو لبش
کوک :خودم همه چیو دیدم
سریع رفت عقب
کوک: دنبالم بیا
ات :چشم
تصمیم گرفته بودم ببرمش سالن بوکسم تو راه همش ازم فاصله میگرفت رسیدیم.
ویو ات
رفتم داخل یاد سالن بوکس تهیونگ افتادم و اشکام شروع کردن به ریختن اما بی صدا
کوک: اه شروع نکن عصبی بشم سر از اتاق شکنجه در میاری
اشکامو پاک کردم
ات :چشم ارباب. الا و لونا کجان؟
کوک: الا تو اتاق شکنجه مثل همیشه (پوزخند)و لونا هم گریه میکنه خب اصلا خدمتکار های خوبی نیستن شاید بکشمشون
ات: نه ارباب خواهش میکنم ازادشون کنید
کوک ؛شرط داره
ات :هرچی باشه قبوله
کوک :من ازت میخوام بری داخل یک بار و بادیگارد دختری که میگم بشی و ازش اطلاعات جمع کنی ولی اگه فکر فرار به سرت بزنه همینجا دفنت میکنم
ات :بعدش دوستام ازادن؟.
کوک :دوستات اره ولی خودت نه (پوزخند)بعدش اگه دوستات منو به پلیس لو بدن میمیرن
ات :ب..باشه قبوله
کوک :خوبه برات ماشین میگیرم
- ۱۱.۳k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط