پارت یک دنیایی عجیب
پارت یک ☆دنیایی عجیب ☆
من زندم البته بعد قرن ها امده ام😁
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
[از زبان ارن:]
میکاسا مجبور شد منو بکشه و موفق شد.چشم هایم را باز کردم و در دنیایی بودم که نمیشناختم.نه جهنم بود نه بهشت،بلکه در دنیایی بودم که پیشرفته بود،نه کالسکه ای نه لباس های قدیمی و...
[از زبان راوی:]
همه نگاهی به ارن می انداختن و با تعجب نگاه میکردن.ارن یکدفعه چشمش به پوستر افتاد و سمت پوستر رفت و دید عکس خودش است.همه پچ پچ میکردن و باورشون نمیشد که خود ارن یگر هست.ارن گیج شده بود نمیدونست چیکار کند و داشت به پوستر نگاه میکرد. وقتی که میخواست پا به فرار بگذارد دید ادما دورش جمع شدن و از ارن سوال میپرسیدن(بنده خدا ریده به خودش ولش کنین)ارن بهشون میگفت که نمیخوام جواب سوالتون را بدم ولی احساس کرد یکی دست ارن را گرفته و از جمعیت دورش میکنه میکنه،وقتی کامل از جمعیت دور شده بودن ارن با نفس نفس زنان به دختر نگاه کرد و گفت:
تو کی هستی؟برایچی بهم کمک کردی؟
دختر با نفس زنان گفت:
_من ا/ت هستم.خواستم بهت کمک کنم چون میدونم بین اون همه جمعیت بودن چه حسی داره.
ممنونم
ارن نگاهی سرد به ا/ت کرد ولی قیافه ی ا/ت شبیه میکاسا بود ولی با نسخه ی مهربون تر و محتاط و برونگرا ارن کمی ناراحت شده بود و دلش واسه ی میکاسا تنگ شده بود.ا/ت تا این را دید و دست پاچه شد نمیدونست چیکار کند و گفت
_ببخشید
ارن با تعجب به ا/ت کرد و گفت
چرا بی دلیل از من عذرخواهی میکنی؟
_ واسه ی اینکه حس کردم از من ناراحت شدی
ارن با کمی نگاه مهربانی به ا/ت نگاه کرد و ا/ت گفت
_میخوای بیای خونه ی من؟
برایچی؟
_ چون هم خونه ای نداری که توش باشی هم ممکنه که...
ارن با حالتی سرد گفت
باشد باشد میام
ارن و ا/ت به سمت خانه حرکت کردند و به خانه رسیدن. وارد خانه شدن و ا/ت گفت
_میتونی هر وقت که بخوای ایجا بمونی 😊
+ممنونم، میگم ا/ت تو توی این خونه تنها زندگی میکنی؟
_اره، چطور؟
+واسه ی اینکه تو دختری جوون هستی که ممکنه هزار تا اسیب ببینه.
ا/ت خنده زورکی میزنه و یاد کاری که با دزده کرده می افته و از خجالت اب میشه. ارن نگاهی به ا/ت میکنه و یک خنده ارومی میزنه و میگه
+چرا مثله بچه کوچیک ها شدی؟
ارن متوجه نبود که چی میگه و ارام میخندید و با لبخند به ا/ت نگاهی میکرد. ا/ت از خجالت هم اب شد و یکدفعه صدای در به صدا در اومد ا/ت در را باز کرد و دید....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب تموم شد منتظر پارت دو باش 💚🌼
من زندم البته بعد قرن ها امده ام😁
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
[از زبان ارن:]
میکاسا مجبور شد منو بکشه و موفق شد.چشم هایم را باز کردم و در دنیایی بودم که نمیشناختم.نه جهنم بود نه بهشت،بلکه در دنیایی بودم که پیشرفته بود،نه کالسکه ای نه لباس های قدیمی و...
[از زبان راوی:]
همه نگاهی به ارن می انداختن و با تعجب نگاه میکردن.ارن یکدفعه چشمش به پوستر افتاد و سمت پوستر رفت و دید عکس خودش است.همه پچ پچ میکردن و باورشون نمیشد که خود ارن یگر هست.ارن گیج شده بود نمیدونست چیکار کند و داشت به پوستر نگاه میکرد. وقتی که میخواست پا به فرار بگذارد دید ادما دورش جمع شدن و از ارن سوال میپرسیدن(بنده خدا ریده به خودش ولش کنین)ارن بهشون میگفت که نمیخوام جواب سوالتون را بدم ولی احساس کرد یکی دست ارن را گرفته و از جمعیت دورش میکنه میکنه،وقتی کامل از جمعیت دور شده بودن ارن با نفس نفس زنان به دختر نگاه کرد و گفت:
تو کی هستی؟برایچی بهم کمک کردی؟
دختر با نفس زنان گفت:
_من ا/ت هستم.خواستم بهت کمک کنم چون میدونم بین اون همه جمعیت بودن چه حسی داره.
ممنونم
ارن نگاهی سرد به ا/ت کرد ولی قیافه ی ا/ت شبیه میکاسا بود ولی با نسخه ی مهربون تر و محتاط و برونگرا ارن کمی ناراحت شده بود و دلش واسه ی میکاسا تنگ شده بود.ا/ت تا این را دید و دست پاچه شد نمیدونست چیکار کند و گفت
_ببخشید
ارن با تعجب به ا/ت کرد و گفت
چرا بی دلیل از من عذرخواهی میکنی؟
_ واسه ی اینکه حس کردم از من ناراحت شدی
ارن با کمی نگاه مهربانی به ا/ت نگاه کرد و ا/ت گفت
_میخوای بیای خونه ی من؟
برایچی؟
_ چون هم خونه ای نداری که توش باشی هم ممکنه که...
ارن با حالتی سرد گفت
باشد باشد میام
ارن و ا/ت به سمت خانه حرکت کردند و به خانه رسیدن. وارد خانه شدن و ا/ت گفت
_میتونی هر وقت که بخوای ایجا بمونی 😊
+ممنونم، میگم ا/ت تو توی این خونه تنها زندگی میکنی؟
_اره، چطور؟
+واسه ی اینکه تو دختری جوون هستی که ممکنه هزار تا اسیب ببینه.
ا/ت خنده زورکی میزنه و یاد کاری که با دزده کرده می افته و از خجالت اب میشه. ارن نگاهی به ا/ت میکنه و یک خنده ارومی میزنه و میگه
+چرا مثله بچه کوچیک ها شدی؟
ارن متوجه نبود که چی میگه و ارام میخندید و با لبخند به ا/ت نگاهی میکرد. ا/ت از خجالت هم اب شد و یکدفعه صدای در به صدا در اومد ا/ت در را باز کرد و دید....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب تموم شد منتظر پارت دو باش 💚🌼
- ۱.۸k
- ۱۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط