پارت دو دنیایی عجیب
پارت دو: ☆دنیایی عجیب☆
اونایی که نمیدونن ا/ت مخفف اسم تو میشه و در این پارت علامت خودم نمیگم ولی × هستش
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ا/ت در را باز کرد و با دوست پسر سابق روانی روبرو شد. ا/ت از ترس به عقب حرکت میکرد و از پشت به ارن برخورد کرد. ا/ت ترسید و میدونست دردسر به وجود بیاد با وجود دوست پسر سابقش، فلیکس دوست پسر سابق ا/ت نگاهی به ارن انداخت و با لحن سرد و عصبی پرسید:
×این کیه عوضی؟
ارن نگاهی به ا/ت کرد و دید ا/ت ترسیده، نگاهی به فلیکس کرد و گفت
تو اینو دوست داری؟
فلیکس با عصبانیت گفت
×معلومه این احمق و دوست دارم که تا ابد ماله منه، تو کی هستی که این حرف های چرت و پرت را تحویل من میدی؟
وقتی یک دختری را دوست داری نزار با وجودت بترسه و حتی خودش تعیین میکنه ماله چه کسی باشه و نباشه
×خفه شو
فلیکس با عصبانیت میخواهد مشت به ارن بزند که ارن ا/ت را به یک سمتی میکشد و مشت فلیکس محکم به دیوار کوبیده میشود. فلیکس از درد داد زد:
×توی عوضییی
بعد از کشمکش فلیکس خسته شده است و میخواهد مشت به ارن بزند که بی حواسی مشت به ا/ت میخورد و ا/ت از شدت ضربه بی هوش میشود. فلیکس از این وضعیت غافلگیر میشود و میترسد و فرار میکند.
[5ساعت بعد از زبان ا/ت:]
بعد از مشت زدن فلیکس من بیهوش شدم. بیدار شدم و دیدم روی تخت دراز کشیدم و ارن داره منو نگاه میکنه. با صدای ضعیف از ارن پرسیدم:
_ارن ساعت چنده؟
ساعت 10شب هستش.....من نمیدونم تو چطور با یک مشت بی هوش شدی من دارم تعجب میکنم
_چرا بهم کمک کردی؟ چرا خودتو انداختی توی این مسئله؟
چون تو بچه ای و اون ۵سال از تو بزرگتره(ماشالله ماشالله بهش بگین ماشالله سن را نمیدونم از کجا حدس زد😂)
_چی؟تو از کجا فهمیدی؟
از رفتار تو و اون
_واقعا؟
ا/ت بلند شد و شروع به درست کردن غذا کرد و ارن نگاهش میکرد. ا/ت در حین اشپزی متوجه ارن شد و کمی خنده ی ریزی کرد. کمی از غذا را داد به ارن تا کمی از غذاش بچشه و بگه غذا خوب شده یا نه، ارن کمی از غذا خورد و با هیچ واکنشی گفت خوبه و ا/ت یک لبخند ریزی کرد و رفت ادامه ی اشپزی اش رفت. بعد از 5 دقیقه شروع به چیدن میز کرد و ......
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
منتظر پارت سوم باشین خدافظ💚🌼
ولی حمایت باید بکنین تا من پارت سون را بزارم الکی الکی نمیشه
اونایی که نمیدونن ا/ت مخفف اسم تو میشه و در این پارت علامت خودم نمیگم ولی × هستش
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ا/ت در را باز کرد و با دوست پسر سابق روانی روبرو شد. ا/ت از ترس به عقب حرکت میکرد و از پشت به ارن برخورد کرد. ا/ت ترسید و میدونست دردسر به وجود بیاد با وجود دوست پسر سابقش، فلیکس دوست پسر سابق ا/ت نگاهی به ارن انداخت و با لحن سرد و عصبی پرسید:
×این کیه عوضی؟
ارن نگاهی به ا/ت کرد و دید ا/ت ترسیده، نگاهی به فلیکس کرد و گفت
تو اینو دوست داری؟
فلیکس با عصبانیت گفت
×معلومه این احمق و دوست دارم که تا ابد ماله منه، تو کی هستی که این حرف های چرت و پرت را تحویل من میدی؟
وقتی یک دختری را دوست داری نزار با وجودت بترسه و حتی خودش تعیین میکنه ماله چه کسی باشه و نباشه
×خفه شو
فلیکس با عصبانیت میخواهد مشت به ارن بزند که ارن ا/ت را به یک سمتی میکشد و مشت فلیکس محکم به دیوار کوبیده میشود. فلیکس از درد داد زد:
×توی عوضییی
بعد از کشمکش فلیکس خسته شده است و میخواهد مشت به ارن بزند که بی حواسی مشت به ا/ت میخورد و ا/ت از شدت ضربه بی هوش میشود. فلیکس از این وضعیت غافلگیر میشود و میترسد و فرار میکند.
[5ساعت بعد از زبان ا/ت:]
بعد از مشت زدن فلیکس من بیهوش شدم. بیدار شدم و دیدم روی تخت دراز کشیدم و ارن داره منو نگاه میکنه. با صدای ضعیف از ارن پرسیدم:
_ارن ساعت چنده؟
ساعت 10شب هستش.....من نمیدونم تو چطور با یک مشت بی هوش شدی من دارم تعجب میکنم
_چرا بهم کمک کردی؟ چرا خودتو انداختی توی این مسئله؟
چون تو بچه ای و اون ۵سال از تو بزرگتره(ماشالله ماشالله بهش بگین ماشالله سن را نمیدونم از کجا حدس زد😂)
_چی؟تو از کجا فهمیدی؟
از رفتار تو و اون
_واقعا؟
ا/ت بلند شد و شروع به درست کردن غذا کرد و ارن نگاهش میکرد. ا/ت در حین اشپزی متوجه ارن شد و کمی خنده ی ریزی کرد. کمی از غذا را داد به ارن تا کمی از غذاش بچشه و بگه غذا خوب شده یا نه، ارن کمی از غذا خورد و با هیچ واکنشی گفت خوبه و ا/ت یک لبخند ریزی کرد و رفت ادامه ی اشپزی اش رفت. بعد از 5 دقیقه شروع به چیدن میز کرد و ......
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
منتظر پارت سوم باشین خدافظ💚🌼
ولی حمایت باید بکنین تا من پارت سون را بزارم الکی الکی نمیشه
- ۲.۱k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط