رمان چشمان خمار تو



که زنگ در به صدا در اومد رفتم باز کردم...
پلیس : خانوم جئون آت
ات : سلام بله بفرمایید؟
پلیس : لطفذ تشریف بیارید آگاهی شما درخ.است کرده بودید دنبال همسرتون بگردیم مث اینکه مشخصاتی یافت شده
ات : چ..چی و... واقعا...با چیزی که گفتم قلبم واستاد کوک زنده اس؟! ...کوک من زنده اس...خداجون مرسی مرسیییی...رفتم سوار ماشین شدم و دنبال پلیسا راه افتادم حدود ³⁰ مین بعد رسیدیم پیاده شدم دنبالشون راه افتادم به ی اتاق رسیدم...ک...کوک اونجا بود در رو باز کردم که بهم نگاهی انداخت...ک...کوک
دیدگاه ها (۲)

رمان چشمان خمار تو

رمان چشمان خمار تو

رمان چشمان خمار تو

بچه ها به دوستاتونم ایدیم رو بفرستین زیادمون کنید لطفاً کمک ...

پارت ۱

پارت ۸

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط