عشق دنباله دار《☆》پارت۱
عشق دنباله دار《☆》پارت۱
آرا ویو:
با حس درد تو سینم چشمام رو باز کردم....نفس نفس میزدم میخواستم داد بزنم کمک بخوام صدام در نمیومد حتی اگه صدامم در میومد کسی نبود به دادم برسه.. به سختی از روی تخت بلند شدم قرص قلبم رو بر داشتم و خوردم و نشستم رو زمین هنوز نفس نفس میزدم قلبم..قلبم درد میکرد هی بدتر میشدم ولی کیه که اهمیت بده!نیم ساعت گذشت بهتر شدم رفتم پایین دست شویی کارمو کردم اومدم بیرون که بابامو دیدم
ارا:سلام
÷سلام..امروز ساعت ۱۵ آماده باش قرار بریم سئول
ارا:باشه
رفت منم با بقض رفتم بالا امروز آخر تابستان بود و فردا اول دبیرستان هِدفُنم رو گزاشتم و نشستم پشت میزم و گیم زدم ساعت۱۳بود رفتم پایین آشپزخونه غذا درست کردم و خوردم و رفتم بالا وسایلم رو جمع کردم و بابام اومد دنبالم رفتیم فرودگاه
÷رو صندلی منتظر باش تا بیام
ارا:باشه
نشستم به مردم نگا میکردم قلم و کاغذم رو در اوردم و شروع کردم کشیدم مردم از بچه کوچولو که گریه میکنه تا اون آقایی که استرس داشت از پراز جا نمونه مو به مو کشیدم
÷پاشو بریم
رفتیم سوار هواپیما شدیم اما چون خیلی پولداریم توی vip بودیم چشام رو بستم تا استراحت کنم که با تکون هواپیما بیدار شدم فهمیدم رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم سمت عمارت از ماشین پیاده شدم که دیدم یه خانم موسنی اومد استقبال
اجوما: ارباب خوش اومدید
÷ممنونم اجوما..دخترم ارا
اجوما:خوش اومدی دخترم
ارا:ممنونم اجوما
÷تو با اجوما برو داخل من کار دارم شبم دیر میام
ارا:باشه
بابام رفت و با اجوما رفتیم داخل خونه بزرگی بود
اجوما: دخترم من غذا درست میکنم دیگه تو دست به سیاه و سفید نمیزنی دخترمم بعضی وقتا میاد کمک اگه حوصلت سر رفت اون هست
ارا:ممنونم اجوما
اجوما:خواهش میکنم دخترم بیا اتاقتو نشون بدم
ارا:باشه
با اجوما رفتیم بالا اتاقمو نشون داد و رفت منم وسایلم رو چیدم که اجوما اومد
اجوما: دخترم بیا غذا برات اوردم گفتم گشنته
ارا:ممنون اجوما
اجوما: دختر تو کلمه دیگه بلد نیستی جز ممنونم اجوما
ارا:😊
اجوما: دخترم فردا رانندت میاد دنبالت میبرمت مدرسه وسایلاتم تو اون کمدس
ارا:اجوما اسم مدرسم چیه
اجوما:اسمش یونگسانه
ارا:آها ممنونم فهمیدم
اجوما:دخترم استراحت کن فردا خسته نشی
ارا:باشه اجوما ممنونم
اجوما: خواهش میکنم دخترم
اجوما رفت رفتم گوشیمو بر داشتم زنگ زدم به لیرا
بوغغعغع......بوغغغع
لیرا:سلام
ارا:سلام چطوری
لیرا:خوبم تو چطوری راستش خیلی دلم برات تنگ شده ایکاش پیش هم بودیم
ارا:منم..میگم اسم مدرست چیه
لیرا:اسم مدرسه من برا چیته
ارا:هیچی همینجوری میخوام بدونم
لیرا:یونگسان
ارا:باشه فهمیدم فعلا
لیرا:وایسا ببینم برا چی میخواستی
ارا:هیچی بابا من برم
لیرا:باشه بای
.......
آرا ویو:
با حس درد تو سینم چشمام رو باز کردم....نفس نفس میزدم میخواستم داد بزنم کمک بخوام صدام در نمیومد حتی اگه صدامم در میومد کسی نبود به دادم برسه.. به سختی از روی تخت بلند شدم قرص قلبم رو بر داشتم و خوردم و نشستم رو زمین هنوز نفس نفس میزدم قلبم..قلبم درد میکرد هی بدتر میشدم ولی کیه که اهمیت بده!نیم ساعت گذشت بهتر شدم رفتم پایین دست شویی کارمو کردم اومدم بیرون که بابامو دیدم
ارا:سلام
÷سلام..امروز ساعت ۱۵ آماده باش قرار بریم سئول
ارا:باشه
رفت منم با بقض رفتم بالا امروز آخر تابستان بود و فردا اول دبیرستان هِدفُنم رو گزاشتم و نشستم پشت میزم و گیم زدم ساعت۱۳بود رفتم پایین آشپزخونه غذا درست کردم و خوردم و رفتم بالا وسایلم رو جمع کردم و بابام اومد دنبالم رفتیم فرودگاه
÷رو صندلی منتظر باش تا بیام
ارا:باشه
نشستم به مردم نگا میکردم قلم و کاغذم رو در اوردم و شروع کردم کشیدم مردم از بچه کوچولو که گریه میکنه تا اون آقایی که استرس داشت از پراز جا نمونه مو به مو کشیدم
÷پاشو بریم
رفتیم سوار هواپیما شدیم اما چون خیلی پولداریم توی vip بودیم چشام رو بستم تا استراحت کنم که با تکون هواپیما بیدار شدم فهمیدم رسیدیم پیاده شدیم و رفتیم سمت عمارت از ماشین پیاده شدم که دیدم یه خانم موسنی اومد استقبال
اجوما: ارباب خوش اومدید
÷ممنونم اجوما..دخترم ارا
اجوما:خوش اومدی دخترم
ارا:ممنونم اجوما
÷تو با اجوما برو داخل من کار دارم شبم دیر میام
ارا:باشه
بابام رفت و با اجوما رفتیم داخل خونه بزرگی بود
اجوما: دخترم من غذا درست میکنم دیگه تو دست به سیاه و سفید نمیزنی دخترمم بعضی وقتا میاد کمک اگه حوصلت سر رفت اون هست
ارا:ممنونم اجوما
اجوما:خواهش میکنم دخترم بیا اتاقتو نشون بدم
ارا:باشه
با اجوما رفتیم بالا اتاقمو نشون داد و رفت منم وسایلم رو چیدم که اجوما اومد
اجوما: دخترم بیا غذا برات اوردم گفتم گشنته
ارا:ممنون اجوما
اجوما: دختر تو کلمه دیگه بلد نیستی جز ممنونم اجوما
ارا:😊
اجوما: دخترم فردا رانندت میاد دنبالت میبرمت مدرسه وسایلاتم تو اون کمدس
ارا:اجوما اسم مدرسم چیه
اجوما:اسمش یونگسانه
ارا:آها ممنونم فهمیدم
اجوما:دخترم استراحت کن فردا خسته نشی
ارا:باشه اجوما ممنونم
اجوما: خواهش میکنم دخترم
اجوما رفت رفتم گوشیمو بر داشتم زنگ زدم به لیرا
بوغغعغع......بوغغغع
لیرا:سلام
ارا:سلام چطوری
لیرا:خوبم تو چطوری راستش خیلی دلم برات تنگ شده ایکاش پیش هم بودیم
ارا:منم..میگم اسم مدرست چیه
لیرا:اسم مدرسه من برا چیته
ارا:هیچی همینجوری میخوام بدونم
لیرا:یونگسان
ارا:باشه فهمیدم فعلا
لیرا:وایسا ببینم برا چی میخواستی
ارا:هیچی بابا من برم
لیرا:باشه بای
.......
۸.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.