night at school
night at school
پارت چهارم
رزی
خیلی ساکت بود... همه ناراحت بودن و به دیوار نگاه میکردن تا اینکه من گفتم
رزی:دستم دیگه درد نمیکنه
رورا:پس بزار باندشو بردارم
ات:بچها ...
رورا:یاعلی
ات:
کل زخم رزی از بین رفته بود و همه تعجب کردیم بعد یکم گرخیدن به همون حالت برگشتیم
تا اینکه رزی دوباره بحثو باز کرد و گفت
رزی:بچها صدای تق تق از چیع؟
لیز:پنجرهها
رورا:
همه به سرعت طرف پنجره ها میرن و روکش اهنیو میزارن روش
و دوباره به همون حالت برمیگردن
رزی:بچها ساعت ۱۰ صبحه
ات:پس صلیباتونو بردارید بریم بیرون
*رورا اروم پارچه هارو برمیداره و در و باز میکنه*
راوی:
آروم اومدن بیرون
رزی:چرا هیچکس داخل اتاقهای دیگه نیست؟
رورا:باید دفتر مدیرو پیدا کنیم
لیز
همینجور که جلو میرفتیم بیشتر نگاهمون میخور به صلیبای پرت شده تو سطل برا همین برشون داشتیم تا ازمون محافظت کنه
رورا:
به دفتر مدیر رسیدیم ولی چیزی ندیدیم
که موقع برگشتن ...
#رمان#شب_در_مدرسه#رزی#وونیونگ#بلک_پینک#رورا#ات
پارت چهارم
رزی
خیلی ساکت بود... همه ناراحت بودن و به دیوار نگاه میکردن تا اینکه من گفتم
رزی:دستم دیگه درد نمیکنه
رورا:پس بزار باندشو بردارم
ات:بچها ...
رورا:یاعلی
ات:
کل زخم رزی از بین رفته بود و همه تعجب کردیم بعد یکم گرخیدن به همون حالت برگشتیم
تا اینکه رزی دوباره بحثو باز کرد و گفت
رزی:بچها صدای تق تق از چیع؟
لیز:پنجرهها
رورا:
همه به سرعت طرف پنجره ها میرن و روکش اهنیو میزارن روش
و دوباره به همون حالت برمیگردن
رزی:بچها ساعت ۱۰ صبحه
ات:پس صلیباتونو بردارید بریم بیرون
*رورا اروم پارچه هارو برمیداره و در و باز میکنه*
راوی:
آروم اومدن بیرون
رزی:چرا هیچکس داخل اتاقهای دیگه نیست؟
رورا:باید دفتر مدیرو پیدا کنیم
لیز
همینجور که جلو میرفتیم بیشتر نگاهمون میخور به صلیبای پرت شده تو سطل برا همین برشون داشتیم تا ازمون محافظت کنه
رورا:
به دفتر مدیر رسیدیم ولی چیزی ندیدیم
که موقع برگشتن ...
#رمان#شب_در_مدرسه#رزی#وونیونگ#بلک_پینک#رورا#ات
- ۱.۳k
- ۱۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط