رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۸۳
دیانا: زاری
ارسلان: داشتم از خنده میپوکیدم مریص شده بود هم خودشو لوس کرده بود هم ناز نازی شده بودم از خدا که پنهون نیست از شما جه پنهون وقتی با ناز زاری میگرد دلم براش قنج میرفت
دیانا: عوم من برم کار دارم
ارسلان: برو فقط لطفا با حال خوب بیا شرکت باشه
دیانا: منظورت اینکه دارو هارو بخورم
ارسلان: ارع
دیانا: چشم جناب رئیس شب خوشگل شما بخیر
پارت ۸۳
دیانا: زاری
ارسلان: داشتم از خنده میپوکیدم مریص شده بود هم خودشو لوس کرده بود هم ناز نازی شده بودم از خدا که پنهون نیست از شما جه پنهون وقتی با ناز زاری میگرد دلم براش قنج میرفت
دیانا: عوم من برم کار دارم
ارسلان: برو فقط لطفا با حال خوب بیا شرکت باشه
دیانا: منظورت اینکه دارو هارو بخورم
ارسلان: ارع
دیانا: چشم جناب رئیس شب خوشگل شما بخیر
- ۳.۶k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط