The end of the nightmare p2
(من نمیدونم چجوری بچه هنوز حام*له نیس خب بگذریم قراره زود برسیم به اصل مطلب یاع یاع )
بعد شام ا.ت رفت خوابید و اینا صبح پاشد مثل همیشه رفت خونه رو تمیز کرد و بعد رفت بیرون تو حیاط نشست که صگش کوکو اومد و با کوکو بازی کرد اوت دختر کوچولوی ضعیفی بود که مجبور بود کبودی های بدنش رو با کرم بپوشونه مگه چیکار کرده بود که به این روز افتاده بود هرروز خونه رو تمیز میکرد شاهد ازار و اذیت حیوون های بی گناه توسط اون مردتیکه عوضی بود هرشب با آرزوی مرگ میخوابید مگه این زندگی بود که داشت دختری که هرشب با آرزوی مرگ بخوابه مگه داره زندگی میکنه نه فقط داره نفس میکشه ا.ت افسرده شده بود اون فقط ۱۴ سالش بود که اینهمه ازار میدید آخه دخترک داشت به کوکو غذا میداد که صدای بط کوچولو در اومد
دویید سمت طویله
ا.ت:چیشد؟(داد)
جیونگ:این بز عوضی با من لج میکنه
ا.ت:زدیش؟عوضی حتی به حیوون هم رحم نداری برو بیرون
جیونگ:هرچی بیبیم بگه
ا.ت:برو کم نمک بریز
جیونگ:بیبی من میخوام برم بیرون امشب دیر میام تو شام بخور و بخواب فکر فرار هم نکن بای بیبی
ا.ت:بز بزی من ببینمت آخ پات که نابود شده
؟:ببخشید دختر کوچولو
ا.ت:ب..بله آقا بفرمایید
؟:پدرتون اینجا هستن؟
ا.ت:....
؟:چ..چیشد وایسا پدرتون فوت شده؟ببخشید شما با کی زندگی میکنید
ا.ت:با یه غریبه که بهش فروخته شدم
؟:چ..چ..چی؟ف...ف...فروخته شدی؟وایسا برده جن*سی؟تو برده جن*سی هستی؟
ا.ت:فک کنم آره
؟:گ..گ..گردنت
ا.ت نگاه به گردنش کرد هنوز جای مارک اون عوضی مونده بود موهاشو ریخت جلوی گردنش
ا.ت:چیزی نیس عادیه
؟:کِی اون آقا تشریف میارن؟
ا.ت:گفت امشب دیر میاد میتونید بیاید داخل (لبخند)
ذهن یارو
بمیرم براش مگه چند سالشه آخه این بچه هعی
؟:دخترم چندسالته؟
ا.ت:۱۴
؟:چیز ...چیز...م..من فردا میام باهاشون کار دارم
ا.ت:اوهوم خدافظ
خب بزبزی ببینمت پاهات زخمیه الهی اون عوضی پاش بشکنه بمیره
جیونگ:که ددیت بمیره آره
ا.ت:چ...چ...چی...ن...نه..یعنی...پیز...چیز
ویو ادمین
زبون دختر بند اومده بود چون میدونست چه بلایی سرش میاد اون جیانگ عوضی ا.ت رو برد تو اتاقش و وحشیانه لباشو مک میزد بعد رفت سراغ سی*نع های کوچولوی دختر
(ببینید چه دقیق مینویسم حال کنید )
هوار دختر کل خونه رو گرفته بود بعد ۴ ساعت از داخل دختر در آورد و شروع به کتک زدن دختر بدبخت کرد
دخترک زیر چشاش کبود بود لبش زخمی صورت و بدنش کبود زید دلش درد داشت
فردا صبح وقتی اون یارو اومد و داشت با اون جیونگ حروم*زاده حرف میزد
؟:بیاد ببینمش
جیونگ :بله بله حتما ا.تتتتتتتتت ا.تتتتت بیا پایین ایم آقای محترم کارت داره
ا.ت اومد پایین اون مرد با دیدن صورت دختر قلبش تیر کشید
(مرده کیه و چیکار ا.ت داره خماریی بمانید)
بعد شام ا.ت رفت خوابید و اینا صبح پاشد مثل همیشه رفت خونه رو تمیز کرد و بعد رفت بیرون تو حیاط نشست که صگش کوکو اومد و با کوکو بازی کرد اوت دختر کوچولوی ضعیفی بود که مجبور بود کبودی های بدنش رو با کرم بپوشونه مگه چیکار کرده بود که به این روز افتاده بود هرروز خونه رو تمیز میکرد شاهد ازار و اذیت حیوون های بی گناه توسط اون مردتیکه عوضی بود هرشب با آرزوی مرگ میخوابید مگه این زندگی بود که داشت دختری که هرشب با آرزوی مرگ بخوابه مگه داره زندگی میکنه نه فقط داره نفس میکشه ا.ت افسرده شده بود اون فقط ۱۴ سالش بود که اینهمه ازار میدید آخه دخترک داشت به کوکو غذا میداد که صدای بط کوچولو در اومد
دویید سمت طویله
ا.ت:چیشد؟(داد)
جیونگ:این بز عوضی با من لج میکنه
ا.ت:زدیش؟عوضی حتی به حیوون هم رحم نداری برو بیرون
جیونگ:هرچی بیبیم بگه
ا.ت:برو کم نمک بریز
جیونگ:بیبی من میخوام برم بیرون امشب دیر میام تو شام بخور و بخواب فکر فرار هم نکن بای بیبی
ا.ت:بز بزی من ببینمت آخ پات که نابود شده
؟:ببخشید دختر کوچولو
ا.ت:ب..بله آقا بفرمایید
؟:پدرتون اینجا هستن؟
ا.ت:....
؟:چ..چیشد وایسا پدرتون فوت شده؟ببخشید شما با کی زندگی میکنید
ا.ت:با یه غریبه که بهش فروخته شدم
؟:چ..چ..چی؟ف...ف...فروخته شدی؟وایسا برده جن*سی؟تو برده جن*سی هستی؟
ا.ت:فک کنم آره
؟:گ..گ..گردنت
ا.ت نگاه به گردنش کرد هنوز جای مارک اون عوضی مونده بود موهاشو ریخت جلوی گردنش
ا.ت:چیزی نیس عادیه
؟:کِی اون آقا تشریف میارن؟
ا.ت:گفت امشب دیر میاد میتونید بیاید داخل (لبخند)
ذهن یارو
بمیرم براش مگه چند سالشه آخه این بچه هعی
؟:دخترم چندسالته؟
ا.ت:۱۴
؟:چیز ...چیز...م..من فردا میام باهاشون کار دارم
ا.ت:اوهوم خدافظ
خب بزبزی ببینمت پاهات زخمیه الهی اون عوضی پاش بشکنه بمیره
جیونگ:که ددیت بمیره آره
ا.ت:چ...چ...چی...ن...نه..یعنی...پیز...چیز
ویو ادمین
زبون دختر بند اومده بود چون میدونست چه بلایی سرش میاد اون جیانگ عوضی ا.ت رو برد تو اتاقش و وحشیانه لباشو مک میزد بعد رفت سراغ سی*نع های کوچولوی دختر
(ببینید چه دقیق مینویسم حال کنید )
هوار دختر کل خونه رو گرفته بود بعد ۴ ساعت از داخل دختر در آورد و شروع به کتک زدن دختر بدبخت کرد
دخترک زیر چشاش کبود بود لبش زخمی صورت و بدنش کبود زید دلش درد داشت
فردا صبح وقتی اون یارو اومد و داشت با اون جیونگ حروم*زاده حرف میزد
؟:بیاد ببینمش
جیونگ :بله بله حتما ا.تتتتتتتتت ا.تتتتت بیا پایین ایم آقای محترم کارت داره
ا.ت اومد پایین اون مرد با دیدن صورت دختر قلبش تیر کشید
(مرده کیه و چیکار ا.ت داره خماریی بمانید)
۱۵.۹k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.