دلبری دارم خیالی ، که دلم را میخرد
دلبری دارم خیالی ، که دلم را میخرد
پا به پای من ، مرا بر شهر دلها میبرد
بال پروازم شده تا پر کشم بر آسمان
در کنارم ، هر کجا باشم کنارم میپرد
مست آغوشش منم ، او مست تر از من گهی
گوشه ای خلوت بروی بازوانم میخزد
میدهد با صوت آرامی به گوش من جلا
مثل بادی عاشقانه ، در وجودم می وزد
باز هم من هستم و بانوی اشعار خیال
در خیالاتم دلم را خوش به غارت میبرد
زندگی مثل یه رویا گاه شیرین گاه تلخ
گاه سوی خنده و گاهی به گریه میرود
پس بگو سنگ صبورم ، غم مخور آزاده باش
روز از شب ، شب ز روز ، سبقت گرفته می دود ...
پا به پای من ، مرا بر شهر دلها میبرد
بال پروازم شده تا پر کشم بر آسمان
در کنارم ، هر کجا باشم کنارم میپرد
مست آغوشش منم ، او مست تر از من گهی
گوشه ای خلوت بروی بازوانم میخزد
میدهد با صوت آرامی به گوش من جلا
مثل بادی عاشقانه ، در وجودم می وزد
باز هم من هستم و بانوی اشعار خیال
در خیالاتم دلم را خوش به غارت میبرد
زندگی مثل یه رویا گاه شیرین گاه تلخ
گاه سوی خنده و گاهی به گریه میرود
پس بگو سنگ صبورم ، غم مخور آزاده باش
روز از شب ، شب ز روز ، سبقت گرفته می دود ...
۹۱۸
۲۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.