دژاوو
#دژاوو
part 10
هان_ لینو+ هیونجین× چان= جونگین"
فلش بک به چهار سال پیش :
×بابا چی میگی اون دوستمه
:به من ربطی نداره . باباش پلیسه . اگه بفهمه چی ؟
×یعنی من بخاطر اینکه باباش پلیسه باهاش قطع رابطه کنم؟
:هیونجین با من بحث نکن . دارم میگم دیگه حق نداری باهاش حرف بزنی
هیونجین عصبانی شد و از خونه رفت بیرون . یعنی الان چونکه باباش خلافکاره و بابای جونگین پلیسه ، باید باهاش قطع ارتباط کنه؟ اشکاشو پاک کرد که گوشیش زنگ خورد . جونگین بود . میدونست اگه جواب بده هم برای خودش دردسر میشه هم جونگین . پس گوشیشو خاموش کرد و گذاشت تو جیبش .
ویو جونگین :
چرا هر چی زنگ میزد به هیون جواب نمیداد..؟!
به لینو زنگ زد :
"هر چی به هیون زنگ میزنم جواب نمیده
+شاید کاری براش پیش اومده
"ولی اون همیشه جواب میداد
+بزار منم بهش زنگ بزنم
بعد از چند دقیقه لینو به جونگین پیام داد :
هیون جواب منم نمیده
تا به حال نشده که هیونجین تماس دوستاشو جواب نده . همیشه حتا موقعی که کار داشت باز هم تماسشونو رد نمیکرد .
جونگین بلند شد و لباساشو پوشید و رفت سمت خونه هیونجین . ایفون و زد که بابای هیونجین در و باز کرد . جونگین رفت داخل خونه که دید بابای هیونجین جلوش وایستاده .
:هیونجین دیگه با تو کاری نداره .
"چی؟
:گفتم دیگه دور و بر هیونجین پیدات نشه . حالا هم گم شو از خونم برو بیرون .
جونگین از خونه رفت بیرون . از ساختمون خارج شد و گوشه کوچه نشست . دوباره به هیونجین زنگ زد ولی بازم جواب نداد . هوا سرد بود و برف میومد ولی جونگین از جاش تکون نخرد و منتظر هیونجین نشست . بعد از دقایقی هیونجین و دید که داره به سمت خونه میاد . از جاش بلند شد و سمتش رفت .
"بابات چی میگه هیون؟
×دیگه اینجا پیدات نشه .
"هبون چی شده؟
×به بچه ها بگو بهم زنگ نزنن . تو هم منو فراموش کن
و بعد بی تفاوت از کنار جونگین رد شد و سمت خونه رفت . جونگین رفت روی یکی از پله های ساختمون نشست و به هیونجین پیام داد:
"هیون چی شده تروخدا بهم بگو
"چرا جوابمو نمیدی هیون
هیونجین همه ی اینا رو میخوند ولی جوابش و نمیداد . میترسید به دوستاش بگه بابای من خلافکاره و ادم میکشه .
جونگین تا شب همونجا نشست که لینو بهش زنگ زد :
+کجایی جونگین . هوا سرده برگرد خونه
"به هیون زنگ بزن ببین چرا اینطوری شده
+جوابمو نمیده . بیا اینجا باهم حرف بزنیم . هوا سرده بیرون نمون
"من تا با هیون حرف نزنم از جام تکون نمیخورم(و قطع کرد)
لینو به جونگین پیام داد : به هان زنگ میزنم میگم بیاد دنبالت
"به هیون زنگ بزن بگو بیاد پایین
+هیون جوابمو نمیده . تروخدا دیوانه نشو
جونگین شروع کرد به گریه کردن
+بیا اینجا باهم حرف میزنیم . بیرون هوا سرده .
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
part 10
هان_ لینو+ هیونجین× چان= جونگین"
فلش بک به چهار سال پیش :
×بابا چی میگی اون دوستمه
:به من ربطی نداره . باباش پلیسه . اگه بفهمه چی ؟
×یعنی من بخاطر اینکه باباش پلیسه باهاش قطع رابطه کنم؟
:هیونجین با من بحث نکن . دارم میگم دیگه حق نداری باهاش حرف بزنی
هیونجین عصبانی شد و از خونه رفت بیرون . یعنی الان چونکه باباش خلافکاره و بابای جونگین پلیسه ، باید باهاش قطع ارتباط کنه؟ اشکاشو پاک کرد که گوشیش زنگ خورد . جونگین بود . میدونست اگه جواب بده هم برای خودش دردسر میشه هم جونگین . پس گوشیشو خاموش کرد و گذاشت تو جیبش .
ویو جونگین :
چرا هر چی زنگ میزد به هیون جواب نمیداد..؟!
به لینو زنگ زد :
"هر چی به هیون زنگ میزنم جواب نمیده
+شاید کاری براش پیش اومده
"ولی اون همیشه جواب میداد
+بزار منم بهش زنگ بزنم
بعد از چند دقیقه لینو به جونگین پیام داد :
هیون جواب منم نمیده
تا به حال نشده که هیونجین تماس دوستاشو جواب نده . همیشه حتا موقعی که کار داشت باز هم تماسشونو رد نمیکرد .
جونگین بلند شد و لباساشو پوشید و رفت سمت خونه هیونجین . ایفون و زد که بابای هیونجین در و باز کرد . جونگین رفت داخل خونه که دید بابای هیونجین جلوش وایستاده .
:هیونجین دیگه با تو کاری نداره .
"چی؟
:گفتم دیگه دور و بر هیونجین پیدات نشه . حالا هم گم شو از خونم برو بیرون .
جونگین از خونه رفت بیرون . از ساختمون خارج شد و گوشه کوچه نشست . دوباره به هیونجین زنگ زد ولی بازم جواب نداد . هوا سرد بود و برف میومد ولی جونگین از جاش تکون نخرد و منتظر هیونجین نشست . بعد از دقایقی هیونجین و دید که داره به سمت خونه میاد . از جاش بلند شد و سمتش رفت .
"بابات چی میگه هیون؟
×دیگه اینجا پیدات نشه .
"هبون چی شده؟
×به بچه ها بگو بهم زنگ نزنن . تو هم منو فراموش کن
و بعد بی تفاوت از کنار جونگین رد شد و سمت خونه رفت . جونگین رفت روی یکی از پله های ساختمون نشست و به هیونجین پیام داد:
"هیون چی شده تروخدا بهم بگو
"چرا جوابمو نمیدی هیون
هیونجین همه ی اینا رو میخوند ولی جوابش و نمیداد . میترسید به دوستاش بگه بابای من خلافکاره و ادم میکشه .
جونگین تا شب همونجا نشست که لینو بهش زنگ زد :
+کجایی جونگین . هوا سرده برگرد خونه
"به هیون زنگ بزن ببین چرا اینطوری شده
+جوابمو نمیده . بیا اینجا باهم حرف بزنیم . هوا سرده بیرون نمون
"من تا با هیون حرف نزنم از جام تکون نمیخورم(و قطع کرد)
لینو به جونگین پیام داد : به هان زنگ میزنم میگم بیاد دنبالت
"به هیون زنگ بزن بگو بیاد پایین
+هیون جوابمو نمیده . تروخدا دیوانه نشو
جونگین شروع کرد به گریه کردن
+بیا اینجا باهم حرف میزنیم . بیرون هوا سرده .
ا#لینو #هان #میسونگ
#سناریو.فیک#کیپاپ #استری.کیدز
- ۵.۵k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط