پارت های قبل:@liya kim
پارت های قبل:@liya_kim
چند پارتی¤
*پارت چهاردهم*
که یهو مهماندار اومد بالا سرم
&ببخشید خانم پرواز تا چند دقیقه دیگر شروع میشه لطفا گوشی خودتون رو خاموش کنید.
عا بله ببخشید.
&متشکر.
سریع رفتم به کوک پیام دادم که *ما تو هواپیما ایم داریم میایم:>...* و ارسالارسالش کردم بعد کمربندم رو بستم و گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم تو کیفم و هدفونمو دراوردم و آهنگ *star boy* رو پلی کردم...قرص زد حالت تهوع و سردرد رو از کیفم در آوردم و خوردم و بعد از چند دقیقه خلبان صحبت کرد و هواپیما بلند شد...
* ⁶ ساعت بعد... *
وسطای پرواز بودیم که از خواب بیدار شدم به دور و برم نگاه کردم گردنم خشک شده بود و کج نگهش داشته بودم که دیدم لیا داره با لپای پر از غذا با تعجب نگام میکنه به لپاش نگاه کردم که با دهن پر گفت
لیا:کلتو چرا کج کردی؟*دهن پر
آخ گردنم گرفته واسه همون
لیا:عاو خب یه دیقه صبر کن
اون غذا ی کوفتی رو زهر مار کرد و بعد گفت
لیا:جیغ نزنیاا
واسا مگه میخوای چیکار کنی؟؟؟
بعد تو همون حالت اومد کنار گوشم گفت
لیا:اینکار
و بعد خیلی یهویی گردنمو از حالت ⁹⁰ درجه گردنمو مثل سیخ صاف کرد...تازه متوجه موقعیت شدم یه آخ تقریبا بلند گفتم که نصف کسایی که سمت ما بودن برگشتن سمتمون و من از خجالت سرمو آروم و بدون حرکت برگردوندم و دستمو بردم سمت پهلوی لیا و یه بشکون خیلی محکم ازش گرفتم که دستمو زد کنار
ازش یکم غذا گرفتم و شروع کردم به کوفت کردن:|
* ¹⁰ ساعت بعد *
یعنی نمیدونم تا الان چجوری دووم اوردم و اینهمه مدت رو تحمل کردم ولی خیلی خوشحال بودم چون ⁵ دقیقه دیگه فرود می اومدیم و من به شهر آرزوهام سئول میرسیدممممم یوهو ...داشتیم با لیا حرف میزدیم و میخندیدیم که صدای بلند گو اومد...
&همسفران و مهمانان عزیز لطفا کمربند های خود را ببندید درحال فرود آمدن هستیم.
و بعد این جمله رو به چند زبان دیگه تکرار کرد دستمو گذاشتم رو دست لیا و فشار دادم(لز؟)
داریم میرسیم*ذوق
لیا:وای ارههه*ذوق
دیگه ساکت شدیم و هواپیما فرود اومد و بعد چند دقیقه هواپیما وایساد کوله هامون رو که تو کمد بالایی گذاشته بودیم برداشتیم و همراه بقیه آروم از هواپیما خارج شدیم و من و لیا به هم نگاه کردیم...
لیا:وقت چیه؟
وقت ایننننن
و همزمان کلاه و دستمال سرمون رو در اوردیم
لیا:یوهوووووووو
خب لیا آدم باش بزار بریم چمدونامونو بیاریم
لیا:وایی باشه
داشتیم میرفتیم سمت تحویل وسایل که یهو...
ادامه دارد...
تازه تموم شد تا نوشتم گزاشتم.
خوب شده؟انرژی بدین پارت بعد هم بزارم
از این به بعد شرط میزارم.
شرط: ²⁰ لایک. ⁴⁰ فالور.
چند پارتی¤
*پارت چهاردهم*
که یهو مهماندار اومد بالا سرم
&ببخشید خانم پرواز تا چند دقیقه دیگر شروع میشه لطفا گوشی خودتون رو خاموش کنید.
عا بله ببخشید.
&متشکر.
سریع رفتم به کوک پیام دادم که *ما تو هواپیما ایم داریم میایم:>...* و ارسالارسالش کردم بعد کمربندم رو بستم و گوشیم رو خاموش کردم و گذاشتم تو کیفم و هدفونمو دراوردم و آهنگ *star boy* رو پلی کردم...قرص زد حالت تهوع و سردرد رو از کیفم در آوردم و خوردم و بعد از چند دقیقه خلبان صحبت کرد و هواپیما بلند شد...
* ⁶ ساعت بعد... *
وسطای پرواز بودیم که از خواب بیدار شدم به دور و برم نگاه کردم گردنم خشک شده بود و کج نگهش داشته بودم که دیدم لیا داره با لپای پر از غذا با تعجب نگام میکنه به لپاش نگاه کردم که با دهن پر گفت
لیا:کلتو چرا کج کردی؟*دهن پر
آخ گردنم گرفته واسه همون
لیا:عاو خب یه دیقه صبر کن
اون غذا ی کوفتی رو زهر مار کرد و بعد گفت
لیا:جیغ نزنیاا
واسا مگه میخوای چیکار کنی؟؟؟
بعد تو همون حالت اومد کنار گوشم گفت
لیا:اینکار
و بعد خیلی یهویی گردنمو از حالت ⁹⁰ درجه گردنمو مثل سیخ صاف کرد...تازه متوجه موقعیت شدم یه آخ تقریبا بلند گفتم که نصف کسایی که سمت ما بودن برگشتن سمتمون و من از خجالت سرمو آروم و بدون حرکت برگردوندم و دستمو بردم سمت پهلوی لیا و یه بشکون خیلی محکم ازش گرفتم که دستمو زد کنار
ازش یکم غذا گرفتم و شروع کردم به کوفت کردن:|
* ¹⁰ ساعت بعد *
یعنی نمیدونم تا الان چجوری دووم اوردم و اینهمه مدت رو تحمل کردم ولی خیلی خوشحال بودم چون ⁵ دقیقه دیگه فرود می اومدیم و من به شهر آرزوهام سئول میرسیدممممم یوهو ...داشتیم با لیا حرف میزدیم و میخندیدیم که صدای بلند گو اومد...
&همسفران و مهمانان عزیز لطفا کمربند های خود را ببندید درحال فرود آمدن هستیم.
و بعد این جمله رو به چند زبان دیگه تکرار کرد دستمو گذاشتم رو دست لیا و فشار دادم(لز؟)
داریم میرسیم*ذوق
لیا:وای ارههه*ذوق
دیگه ساکت شدیم و هواپیما فرود اومد و بعد چند دقیقه هواپیما وایساد کوله هامون رو که تو کمد بالایی گذاشته بودیم برداشتیم و همراه بقیه آروم از هواپیما خارج شدیم و من و لیا به هم نگاه کردیم...
لیا:وقت چیه؟
وقت ایننننن
و همزمان کلاه و دستمال سرمون رو در اوردیم
لیا:یوهوووووووو
خب لیا آدم باش بزار بریم چمدونامونو بیاریم
لیا:وایی باشه
داشتیم میرفتیم سمت تحویل وسایل که یهو...
ادامه دارد...
تازه تموم شد تا نوشتم گزاشتم.
خوب شده؟انرژی بدین پارت بعد هم بزارم
از این به بعد شرط میزارم.
شرط: ²⁰ لایک. ⁴⁰ فالور.
۶.۵k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.