تا حالا کاسه چهکنم دستتان گرفتهاید

تا حالا کاسه چه‌کنم دستتان گرفته‌اید؟
موقعیت ناگزیری میدانید کجاست؟
تا حالا توی کنج گیر افتاده‌اید؟ نه راه پس داشته باشید، نه راه پیش؟
تا حالا ده نفره، یک هیچ عقب بوده‌اید از زمانه؟ صدتومان توی کیفتان باشد، هزار تومان خرجتان؟ نه جای ماندن داشته باشید، نه پای رفتن؟
تا حالا گیر بد افتاده‌اید که همان "بد" تنها کستان باشد؟
تا حالا فریادی را نیمه‌راه خفه کرده‌اید که نه بتوانید قورتش بدهید نه بتوانید شلیکش کنید؟
تا حالا زمین زیر پایتان لق بوده، دیوار دورتان بلند؟

اگر داشته‌اید، اگر کرده‌اید، اگر بوده‌اید پس خوب می‌دانید موقعیت چه‌کنم چه موقعیتی‌ست؟ خوب می‌دانید ناگزیری کجاست؟ درماندگی چه شکلی است؟

اگر هم در این شرایط نبوده‌اید خوشا به حالتان، ولی لطفا به یک کاسه چه‌کنم به‌دست نگویید هرکجا به بن‌بست رسیدی، راه آسمان باز است، پرواز کن!!
نگویید همیشه یک پِلَنِ دو داشته باش، اگر اولی نشد برو سراغ دومی!
نگویید فلانی از تو بدتر است. نگویید کم گذاشتی، ندویدی، نکوشیدی...
استیصال یعنی راه به جایی نداشتن، یعنی کوتاه بودنِ دست، یعنی نرو بودنِ پا.
خیال نکنید اگر شما بودید شق‌القمر می‌گردید، دریا می‌شکافتید، از مار اژدها می‌ساختید.

گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود.
دیدگاه ها (۱۵)

نمیشود. چیزی که گسسته، وصله نمیشود. بشود هم جای کوک‌های درشت...

یک چیز را خوب فهمیده‌ام:عشق آنقدرها هم واجب نیست. نبود هم نب...

خواب می‌بینم کوه یخ شدم تو قطب جنوب،تو اما مرغ دریایی، میای ...

کاش می‌شد آدمیزاد، بعد از چند سال زندگی خودش را آن‌طور که دو...

پارت : ۵

می گم حالا که هنوز پیج رو منفجر نکردین !بزارین اینم بگم که ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط