پارت هفدهم
#پارت_هفدهم
آروم از پله ها اومدم پایین رو پله آخری وایسادم اما چیزی معلوم نبود
-اه لعنتی
دیگه دلو زدم به دریا و رفتم جلو دیدم که سروش و باربد دارن بازی میکنن اخه بگو این وقت صبح وقت بازی منو هم ترسوندن ای بابا همین جوری داشتم فحششون میدادم که سروش برگشت و منو دید
سروش-ااااا چرا مثه ماست اونجا وایسادی
-هیچی دارم فحشتون میدم که کله صبح منو از خواب بی خواب کردید
سروش-ما که خیلی آرومیم
-اره خیلی
نگاهی به باربد انداختم وا این چرا سرخ شده چشه
سروش-الهه همون دوتا خواستگارهای کور و کچلت رو هم پروندی
-اولا دخترایی ک رفتی خواستگاریشون کور و کچل بودن بعدشم چرا پپروندمشون
سروش-ی نگاه به سر و وضعت بندازی میفهمی
نگاهی به لباسهام کردم وای تو رو خدا نگاه وضع من یه جیغ کشیدم ک گوش خودمم کر شد و با دو رفتم تو اتاقم وای خدا من از ابرو اسمش هم روم نمونده حالا هر روز که خوشگل میکردم این باربد گور به گوری که خبر مرگش بیارن نمیومد حالا شانس من امروز اومد
وجی-عشقته هااااا بعد میگی خبرمرگش بیارن
-خب من تو عصبانیت یچی پروندم تو ولم نکن باشه
وجی-یعنی خاک تو سرت خاک ن ها خاعاک خاعاک هاااا
-تو سرتا تو سرتا
وجی-عشقتم رو آدمیزاد نرفته
-به تو چه میخوام بدونم ربطش به تو چیه
وجی-بام درست بحرفاااا وگرنه کودک درون رو بیارم
-ن ن ن گوه خوردم میاد همش جیغ جیغ میکنه سردرد میگیرم
وجی-آورین برو برو چخه چخه
هیییی مردم وجدان دارم ماهم چس خر داریم ولللش باو بزار بزنگم به رزا ببینم این جیک و الیف چیکار کردن مدیونید اگه بگیدید فضولی
نویسنده-اخه اسکل مگه تو میشنوی اینا چی میگن
-ای خدا وجدان رفت تو اومدی ولم کنید بابا
نویسنده-منم همچین مشتاق نیستم بات حرف بزنم فقط اومدم اصلاح کنم
-خیلی خب باشه تو خوبی
نویسنده-معلومه که من خوبم😌
-راستی نویسنده قربون دستت منو به عخشم برسون رمان تموم کن برو به رمان های دیگه ات برس
نویسنده-چقدر هولی تو تازه پارت هفده هستیماااااا من رفتم که با توعه خل به جایی نمیرسم
ای خدا نویسنده امون هم خیلی بدهاااااا اصلا رمانش نخونید میگه زوده هنوز بابا من عخشمو میخوام ولللش بزار برم بزنگم به رزا
-سلام عزیزم
رزا-چه عجب با ادب شدی سلام
-من همیشه مهربون و باادب بودم
رزا-اطلاعات کیو میخوای ازم بگیری
-اهان قربون ادم چیز فهم بگو ببینم رابطه این جک و الیف چیه؟؟؟
رزا-راستش منم هنوز هیچی نمیدونم اما خب معلومه یچی بینشون هست اخه خیلی با هم بودن
-اهان اوکی فعلا
ایشششش شانس من رزا هم چیزی نمیدونه حالا ولللش وای دو ساعته تو اتاقم نشستم حالا خیال میکنن من خجالت کشیدم نمیام وللش باو بزار برم که من آبرو که نداشتم دیه خجالتم چیه
خوشگل کردم و مثه یه خانوم خوب و مودب به سمت پله ها...
آروم از پله ها اومدم پایین رو پله آخری وایسادم اما چیزی معلوم نبود
-اه لعنتی
دیگه دلو زدم به دریا و رفتم جلو دیدم که سروش و باربد دارن بازی میکنن اخه بگو این وقت صبح وقت بازی منو هم ترسوندن ای بابا همین جوری داشتم فحششون میدادم که سروش برگشت و منو دید
سروش-ااااا چرا مثه ماست اونجا وایسادی
-هیچی دارم فحشتون میدم که کله صبح منو از خواب بی خواب کردید
سروش-ما که خیلی آرومیم
-اره خیلی
نگاهی به باربد انداختم وا این چرا سرخ شده چشه
سروش-الهه همون دوتا خواستگارهای کور و کچلت رو هم پروندی
-اولا دخترایی ک رفتی خواستگاریشون کور و کچل بودن بعدشم چرا پپروندمشون
سروش-ی نگاه به سر و وضعت بندازی میفهمی
نگاهی به لباسهام کردم وای تو رو خدا نگاه وضع من یه جیغ کشیدم ک گوش خودمم کر شد و با دو رفتم تو اتاقم وای خدا من از ابرو اسمش هم روم نمونده حالا هر روز که خوشگل میکردم این باربد گور به گوری که خبر مرگش بیارن نمیومد حالا شانس من امروز اومد
وجی-عشقته هااااا بعد میگی خبرمرگش بیارن
-خب من تو عصبانیت یچی پروندم تو ولم نکن باشه
وجی-یعنی خاک تو سرت خاک ن ها خاعاک خاعاک هاااا
-تو سرتا تو سرتا
وجی-عشقتم رو آدمیزاد نرفته
-به تو چه میخوام بدونم ربطش به تو چیه
وجی-بام درست بحرفاااا وگرنه کودک درون رو بیارم
-ن ن ن گوه خوردم میاد همش جیغ جیغ میکنه سردرد میگیرم
وجی-آورین برو برو چخه چخه
هیییی مردم وجدان دارم ماهم چس خر داریم ولللش باو بزار بزنگم به رزا ببینم این جیک و الیف چیکار کردن مدیونید اگه بگیدید فضولی
نویسنده-اخه اسکل مگه تو میشنوی اینا چی میگن
-ای خدا وجدان رفت تو اومدی ولم کنید بابا
نویسنده-منم همچین مشتاق نیستم بات حرف بزنم فقط اومدم اصلاح کنم
-خیلی خب باشه تو خوبی
نویسنده-معلومه که من خوبم😌
-راستی نویسنده قربون دستت منو به عخشم برسون رمان تموم کن برو به رمان های دیگه ات برس
نویسنده-چقدر هولی تو تازه پارت هفده هستیماااااا من رفتم که با توعه خل به جایی نمیرسم
ای خدا نویسنده امون هم خیلی بدهاااااا اصلا رمانش نخونید میگه زوده هنوز بابا من عخشمو میخوام ولللش بزار برم بزنگم به رزا
-سلام عزیزم
رزا-چه عجب با ادب شدی سلام
-من همیشه مهربون و باادب بودم
رزا-اطلاعات کیو میخوای ازم بگیری
-اهان قربون ادم چیز فهم بگو ببینم رابطه این جک و الیف چیه؟؟؟
رزا-راستش منم هنوز هیچی نمیدونم اما خب معلومه یچی بینشون هست اخه خیلی با هم بودن
-اهان اوکی فعلا
ایشششش شانس من رزا هم چیزی نمیدونه حالا ولللش وای دو ساعته تو اتاقم نشستم حالا خیال میکنن من خجالت کشیدم نمیام وللش باو بزار برم که من آبرو که نداشتم دیه خجالتم چیه
خوشگل کردم و مثه یه خانوم خوب و مودب به سمت پله ها...
۹.۱k
۱۷ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.