پارت شانزدهم
#پارت_شانزدهم
ای بابا باز این منحرف شد اخه من با این چیکار میتونم داشته باشم اوففففف
-هیچی رفتیم قدم بزنیم
الیف-بعد توقع داری من باور کنم
-باور کردن یا نکردنت با خودته منو اون فقط قدم زدیم تا شما از تو حس و حال در بیایید خودشو و جک رو نمیگه گیر من میده ای بابا
الیف-مگه من و جک چیکار کردیم
-هیچی هیچ کاری نکردید از وقتی همه رو دیدید تو نخ همید همه فهمیدن
الیف با لهجه خیلی بامزه ای به فارسی گفت-برو بابا
چون من وقتی از کسی عصبی میشدم به فارسی فحشش میدادم اونم دوست داشت یاد بگیره
-بیخیال با جک به کجا رسیدید
الیف-میگم چیزی بین من و جک نیست
دیگه بحث رو کش ندادم چون حوصله نداشتم بالاخره که چی فردا پس فردا دستشون رو میشد دیگه خسته ام شده بود میخواستم برم خونه
-خب دیگه بهتره من برم
رزا-کجا میری اخه
-خسته ام میخوام برم خونه
رزا-خیلی خب باشه
بعد از خداحافظی و اینا سوار ماشینم شدم تا برم خونه
************************
تازه رسیده بودم خونه ساکت بود اونم تو این ساعت یکم برام عجیب رفتم طبقه بالا و طبق معمول بدون در زدن در اتاقشون رو باز کردم به به چه صحنه زیبایی باید عکس بگیرم یعنی خاک تو سرم کنن نگاه کجا هم رسیدم مردم وسط همون بوسه میرسن ببین من به چیا میرسم
-خجالت بکشید تو این خونه مجرد زندگی میکنه نمیگید به راه های بدبد کشیده میشه
مهشید همون جور که داشت پتو رو بالاتر میکشید که بدنش معلوم نباشه گفت-فرزندم در زدن رو برا همین روزا گذاشتن
-من چه بدونم خونه آروم بود فکر کردم رفتید بیرون نگو اشتباه میکردم دلیلش یه چیز دیگه بوده
مهشید-الهههههههههههه
همون جور که داشتم میرفتم سمت اتاق خودم داد زدم-گلم حرص نخور به ادامه کارتون برسید من مزاحم نمیشم گورخر های عاشق
درو بستم و خفه شدم وگرنه سروش یا مهشید خفه ام میکردن وقتی اینجوری دیدمشون یه جوری شدم وقتی سروش بفهمه مهشید... اه اصلا بیخیال بفهمه خب که چی دنیا آخرون نمیشه که اصلا روابط عاشقانه سروش به من چه ربطی داره بگیر بکپ ول سروش و عشق و کوفت و زهرمار شو بیخیال بابا
اونقدر خسته بودم که حوصله فکر کردن به هیچی و هیچ کس رو نداشتم و بشمر سه خوابم برد.
با سروصدای بیرون از خواب بیدار شدم نگاه به ساعت انداختم ساعت هشت صبح بود و این همه سروصدا یکم غیرطبیعی بود از جام بلند شدمو بدون توجه به لباس هام و سر و وضعم به سمت در اتاقم رفتم و...
ای بابا باز این منحرف شد اخه من با این چیکار میتونم داشته باشم اوففففف
-هیچی رفتیم قدم بزنیم
الیف-بعد توقع داری من باور کنم
-باور کردن یا نکردنت با خودته منو اون فقط قدم زدیم تا شما از تو حس و حال در بیایید خودشو و جک رو نمیگه گیر من میده ای بابا
الیف-مگه من و جک چیکار کردیم
-هیچی هیچ کاری نکردید از وقتی همه رو دیدید تو نخ همید همه فهمیدن
الیف با لهجه خیلی بامزه ای به فارسی گفت-برو بابا
چون من وقتی از کسی عصبی میشدم به فارسی فحشش میدادم اونم دوست داشت یاد بگیره
-بیخیال با جک به کجا رسیدید
الیف-میگم چیزی بین من و جک نیست
دیگه بحث رو کش ندادم چون حوصله نداشتم بالاخره که چی فردا پس فردا دستشون رو میشد دیگه خسته ام شده بود میخواستم برم خونه
-خب دیگه بهتره من برم
رزا-کجا میری اخه
-خسته ام میخوام برم خونه
رزا-خیلی خب باشه
بعد از خداحافظی و اینا سوار ماشینم شدم تا برم خونه
************************
تازه رسیده بودم خونه ساکت بود اونم تو این ساعت یکم برام عجیب رفتم طبقه بالا و طبق معمول بدون در زدن در اتاقشون رو باز کردم به به چه صحنه زیبایی باید عکس بگیرم یعنی خاک تو سرم کنن نگاه کجا هم رسیدم مردم وسط همون بوسه میرسن ببین من به چیا میرسم
-خجالت بکشید تو این خونه مجرد زندگی میکنه نمیگید به راه های بدبد کشیده میشه
مهشید همون جور که داشت پتو رو بالاتر میکشید که بدنش معلوم نباشه گفت-فرزندم در زدن رو برا همین روزا گذاشتن
-من چه بدونم خونه آروم بود فکر کردم رفتید بیرون نگو اشتباه میکردم دلیلش یه چیز دیگه بوده
مهشید-الهههههههههههه
همون جور که داشتم میرفتم سمت اتاق خودم داد زدم-گلم حرص نخور به ادامه کارتون برسید من مزاحم نمیشم گورخر های عاشق
درو بستم و خفه شدم وگرنه سروش یا مهشید خفه ام میکردن وقتی اینجوری دیدمشون یه جوری شدم وقتی سروش بفهمه مهشید... اه اصلا بیخیال بفهمه خب که چی دنیا آخرون نمیشه که اصلا روابط عاشقانه سروش به من چه ربطی داره بگیر بکپ ول سروش و عشق و کوفت و زهرمار شو بیخیال بابا
اونقدر خسته بودم که حوصله فکر کردن به هیچی و هیچ کس رو نداشتم و بشمر سه خوابم برد.
با سروصدای بیرون از خواب بیدار شدم نگاه به ساعت انداختم ساعت هشت صبح بود و این همه سروصدا یکم غیرطبیعی بود از جام بلند شدمو بدون توجه به لباس هام و سر و وضعم به سمت در اتاقم رفتم و...
۵.۱k
۲۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.