❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part78
☆☆☆
تقریبا ساعت 3 عصر بود که رزی رسید.
سیترا بعد از اون جریان گریه و درد و دل کردنش رفت حموم و بعدش شد همون سیترای سابق!
اما من خوشحال بودم که باهام دردل کرده. احساس میکردم بهش نزدیک تر شدم.
سیترا رو دخترا گفت: حتما همتون درمورد مناسبت این مهمونی کنجکاوین، این مهمونی جشن انتقام من از جئون نیست، این یه جشن انتقال هویته!
لیسا با گیجی پرسید: انتقال هویت؟ منظورتون چیه آلفاجم؟
سیترا به آیو اشاره کرد: دوساله که نامزد مین یونگی رو پیش خودمون داریم و شاهد خدمت خالصانه اش هستیم، اما دیگه کافیه... آیو باید برای زندگی مشترکش آماده بشه، و از اونجایی که ببر ها با گرگ ها جفت نمیشن، باید آیو از زیرمجموعه بلک وولف خارج بشه و به ببرهای قطبی بپیونده!
همهمه دخترا با صدای بلند و معترض آیو قطع شد: نههه، شما نمیتونین این کار رو با من بکنین آلفاجم، من اولین عضو باند شمام.
سیترا لبخند محوی زد: تو تا اخرش اولین و بهترین عضو باند من میمونی، اما دیگه باید بری سر زندگیت، خودتم میدونی که یونگی چقدر عاشقته و بهت احترام میزاره!
آیو درحالی که تو چشماش اشک جمع شده بود گفت: اون میخاد منو ببره تا انتقام بگیره.
سیترا: اینجوری نیست اون اصلا بهم نگفته تو رو میبره، من خودم این تصمیم رو گرفتم.
ایو پاشو کوبید زمین: شما میخاین منو بهش بدین تا زیر دینش نمونین.
سیترا اخم کرد: مزخرف نگو ایو، تو باید با یونگی بری و خودت هم میدونی که چقد عاشقشی و فقط داری لجبازی میکنی!
آیو: اما من...
سیترا با تحکم حرفش رو قطع کرد: صداتو نشنیدم!
آیو سرش رو انداخت پایین: چشم آلفاجم.
سیترا: خوبه، میخام مهمونی امشب بهترین مهمونی باشه که کل تاریخ مافیا به خودش دیده!
بعد از این حرف، رزی به چندتا آرایشگر دیگه زنگ زد که بیان کمک و خودش شخصا مسئول آرایش آیو، سیترا و من شد!
همه چیز خیلی سریع پیش میرفت و این به لطف مدیریت سیترا بود!
تا ساعت 9 شب هر 50 دختر میکاپ شده و
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part78
☆☆☆
تقریبا ساعت 3 عصر بود که رزی رسید.
سیترا بعد از اون جریان گریه و درد و دل کردنش رفت حموم و بعدش شد همون سیترای سابق!
اما من خوشحال بودم که باهام دردل کرده. احساس میکردم بهش نزدیک تر شدم.
سیترا رو دخترا گفت: حتما همتون درمورد مناسبت این مهمونی کنجکاوین، این مهمونی جشن انتقام من از جئون نیست، این یه جشن انتقال هویته!
لیسا با گیجی پرسید: انتقال هویت؟ منظورتون چیه آلفاجم؟
سیترا به آیو اشاره کرد: دوساله که نامزد مین یونگی رو پیش خودمون داریم و شاهد خدمت خالصانه اش هستیم، اما دیگه کافیه... آیو باید برای زندگی مشترکش آماده بشه، و از اونجایی که ببر ها با گرگ ها جفت نمیشن، باید آیو از زیرمجموعه بلک وولف خارج بشه و به ببرهای قطبی بپیونده!
همهمه دخترا با صدای بلند و معترض آیو قطع شد: نههه، شما نمیتونین این کار رو با من بکنین آلفاجم، من اولین عضو باند شمام.
سیترا لبخند محوی زد: تو تا اخرش اولین و بهترین عضو باند من میمونی، اما دیگه باید بری سر زندگیت، خودتم میدونی که یونگی چقدر عاشقته و بهت احترام میزاره!
آیو درحالی که تو چشماش اشک جمع شده بود گفت: اون میخاد منو ببره تا انتقام بگیره.
سیترا: اینجوری نیست اون اصلا بهم نگفته تو رو میبره، من خودم این تصمیم رو گرفتم.
ایو پاشو کوبید زمین: شما میخاین منو بهش بدین تا زیر دینش نمونین.
سیترا اخم کرد: مزخرف نگو ایو، تو باید با یونگی بری و خودت هم میدونی که چقد عاشقشی و فقط داری لجبازی میکنی!
آیو: اما من...
سیترا با تحکم حرفش رو قطع کرد: صداتو نشنیدم!
آیو سرش رو انداخت پایین: چشم آلفاجم.
سیترا: خوبه، میخام مهمونی امشب بهترین مهمونی باشه که کل تاریخ مافیا به خودش دیده!
بعد از این حرف، رزی به چندتا آرایشگر دیگه زنگ زد که بیان کمک و خودش شخصا مسئول آرایش آیو، سیترا و من شد!
همه چیز خیلی سریع پیش میرفت و این به لطف مدیریت سیترا بود!
تا ساعت 9 شب هر 50 دختر میکاپ شده و
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۳.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.