پارت3
رفتیم بازی کنیم که دیدیم جین و جی هوگ دارن بازی میکنن
جین:یااااااا دیدی من بردم
جی هوپ:نخیرم داری تقل...
کوک:جی هوپ داداش میون کلامت شکر پلشین ما میخواییم بازی کنیم
جین:دوتا دسته دیگه اونحان بردارین
جیمین:نخیر ما میخوایم چهار تایی بازی کنیم
تهیونگ:راست میگه بعدشم تلوزیون اینجا بزرگ تره
*تهیونگ داشت حرف میزد که جونگ کوک دسته هارو برداشت دویید
کوک:یاااااا بچه ها برین اتاق من سریع
*ما سریع رفتیم اتاق کوک که جین افتاده بود دنبال کوکی
کوک سریع اومد نوی اتاقو درو بست
جین:یاااااا کوک به نعفته دسته هارو بدی
کوک:اگ ندم؟
جین:با شیرمور هات خداحافظی میکنی
کوک:یاااا نه تو نمیتونی*با بغض
جین:کوک ناراحت نشو قول میدم از ریختنشون توی سطل اشغال فیلم بگیرم
ا/ت:کوکی ولش کن ناراحت نشو بیا بازی کنیم خودم سه برابرشو درست میکنم
کوک:واقعااااااااااااااااااااااااا
ا/ت:اره
از دید کوک:بلاخره یه شانس اوردم که بغلش کنم پس جوری بغلش کردم که نتونه ازم جدا شه
از دید ا/ت:
دیدم کوک با این حرف من خیلی خوشحال شد بغد یجوری بغلم که اصن نمیتونستم ازش جدا شم تا دیدم جیمین جدامون کرد
از دید جیمین:
دیدم وقتی کوک اونطوری ا/ت و بغل کرد خیلی حسودیم شد عصبی شدم بعد طاقت نیاوردم از هم جداشون کردم
تهیونگ:اگه جنگ و دعوا هاتون بعدش بغل بازی هاتون تموم شد بریم بازی://*کاملا جدی
از دید تهیونگ:
کوک چنان ا/ت رو بغل کرد دلم میخواستااااااا......بزنمشش ولی دیدم جیمین جداشون کرد...خدایا این دیگه چه حسیه...
ا/ت:بچه ها شما حالتون خوبه ؟
ویمین:چطور؟
ا/ت:اخه قرمز شدین انگار عصبی شدین:/
ویمین:ما خوبیم*با سردی
کوک:حسودی کردین بغلش کردم؟:/
.......
بچه ها مرسی خوندین پارت بعد و طولانی تر میزارم:)
خوابای خوب خوب با کراشاتون ببینین شب بخیر:)
جین:یااااااا دیدی من بردم
جی هوپ:نخیرم داری تقل...
کوک:جی هوپ داداش میون کلامت شکر پلشین ما میخواییم بازی کنیم
جین:دوتا دسته دیگه اونحان بردارین
جیمین:نخیر ما میخوایم چهار تایی بازی کنیم
تهیونگ:راست میگه بعدشم تلوزیون اینجا بزرگ تره
*تهیونگ داشت حرف میزد که جونگ کوک دسته هارو برداشت دویید
کوک:یاااااا بچه ها برین اتاق من سریع
*ما سریع رفتیم اتاق کوک که جین افتاده بود دنبال کوکی
کوک سریع اومد نوی اتاقو درو بست
جین:یاااااا کوک به نعفته دسته هارو بدی
کوک:اگ ندم؟
جین:با شیرمور هات خداحافظی میکنی
کوک:یاااا نه تو نمیتونی*با بغض
جین:کوک ناراحت نشو قول میدم از ریختنشون توی سطل اشغال فیلم بگیرم
ا/ت:کوکی ولش کن ناراحت نشو بیا بازی کنیم خودم سه برابرشو درست میکنم
کوک:واقعااااااااااااااااااااااااا
ا/ت:اره
از دید کوک:بلاخره یه شانس اوردم که بغلش کنم پس جوری بغلش کردم که نتونه ازم جدا شه
از دید ا/ت:
دیدم کوک با این حرف من خیلی خوشحال شد بغد یجوری بغلم که اصن نمیتونستم ازش جدا شم تا دیدم جیمین جدامون کرد
از دید جیمین:
دیدم وقتی کوک اونطوری ا/ت و بغل کرد خیلی حسودیم شد عصبی شدم بعد طاقت نیاوردم از هم جداشون کردم
تهیونگ:اگه جنگ و دعوا هاتون بعدش بغل بازی هاتون تموم شد بریم بازی://*کاملا جدی
از دید تهیونگ:
کوک چنان ا/ت رو بغل کرد دلم میخواستااااااا......بزنمشش ولی دیدم جیمین جداشون کرد...خدایا این دیگه چه حسیه...
ا/ت:بچه ها شما حالتون خوبه ؟
ویمین:چطور؟
ا/ت:اخه قرمز شدین انگار عصبی شدین:/
ویمین:ما خوبیم*با سردی
کوک:حسودی کردین بغلش کردم؟:/
.......
بچه ها مرسی خوندین پارت بعد و طولانی تر میزارم:)
خوابای خوب خوب با کراشاتون ببینین شب بخیر:)
۱۱.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.