تک پارتی جونگ کوک:)
#درخواستی تک پارتی جونگ کوک
سلام من ا/ت هستم و دست راست بزرگ ترین رئیس مافیای کره جنوبی هستم من 23 سالمه و از 19 سالگی پیش رئیس کار میکنم
صبح زود پاشدم و طبق روال همیشگی دست و صورتمو شستم و لباس پوشیدم که برم پیش رئیس
حاضر که شدم رفتم طبقه ی پایین که صبحونه بخورم به خدمتکار گفتم و صبحونه رو برام اورد.
منتظر رئیس شدم که دیدم نیومد صبحونه بخوره...
ا/ت:اوم میدونی رئیس کجاست؟
خدمتکار:توی اتاق کارشه یکم عصبیه
ا/ت:اها خب تو توی سینی یه صبحونشو بزار من میبرم
خدمتکار:اما...
ا/ت:اما نداره درست کن
خدمتکار:چشم
صبحونشو درست کرد منم بعد اینکه صبحونمو خوردم سینی رو برداشتم
بردم طبقه بالای اتاق کار رئیس
میخواستم در بزنم که دیدم صدای شکستن ی چیزی اومد و رئیس داره داد و بیدار میکنه
جونگ کوک:هزار بار بهتون گفتم کارا رو مثل ادم انجام بدین*با داد
یهو صدای تیر اومد
در زدم رفتم توی اتاق دیدم یکی از ادمارو کشته
ا/ت:بب.خشید رئیس صبحونتونو اوردم
جونگ کوک:من که گفتم صبحونه نمیخورم*با سردی
ا/ت:اما رئیس اینجوری که نمیشه دیشب هم شام نخوردین
جونگ کوک سینیرو از دستت گرف و پرت کرد
جونگ کوک:وقتی میگم نمیخوام یعنی نمیخوام*با داد
ا/ت:باشه رعیس هرجور راحتین با من کاری ندارین؟
جونگ کوک:به خدمتکار بگو بیاد اینارو جمع کنه...امشبم ی مهمونی مافیایی داریم
ا/ت:باشه رئیس الان صداش میکنم تا کارای لازم و بکنه
داشتم میرفتم که صدام زد
جونگ کوک:ا/ت
ا/ت:بله رئیس
جونگ کوک:امشب دوست دختر من میشی
ا/ت:چی؟برای چی؟
جونگ کوک:همین که گفتم حرف نباشه*با سردی
ا/ت:باشه رئیس هرچی شما بگید
از اتاق رفتم بیرون و رفتم به خدمتکار گفتم بره اتاق رئیسو تمیز کنه
بعدش رفتم توی اتاق خودم دیدم یکی دیگه از خدمتکارا در زد اومد توی اتاق
خدمتکار2:خانم رئیس گفت شب این لباسو بپوشید
ا/ت:باشه خیلی ممنون
خدمتکار رفت بیرون لباس برداشتم
لباس قشنگی بود پوشیدمش یه ارایشی کردم که به لباس بیاد موهامم درست کردم که دیدم رئیس اومد توی اتاق
از دید جونگ کوک:
مهمونا اومده بودن منم رفتم ا/ت رو صدا بزنم که وقتی رفتم توی اتاقش خشکم زد....وای اخه ی دختر چطور میتونه انقد خوشگل باشه ماتم برده بود تا اینکه صدام زد
ا/ت:رئیس مهمونا اومدن؟
جونگ کوک:اره اره بیا بریم
ا/ت:باشه
داشتیم میرفتیم که دیدم دستمو گرف
جونگ کوک:اونجا بهم نمیگی رئیس میگی جونگ کوک فهمیدی
توی ذهنم گفتم وای برا اولین باره اسمشو میشنوم چقد اسمش قشنگه
ا/ت:باشه رئی...یعنی جونگ کوک
رفتیم پایین پیش مهمونا
سلام کردیم خوش امد گفتیم جونگ کوک منو معرفی کرد
مهمون1:واااای کوک کی رل زدی به ما نگفتی
کوک:مگ هرچی میشه باید به شما بگم://
مهمون2:ازاین دخترا هرجایی پیدا نمیشه ها بدش به ما بریم
کوک:خفه شو اون بیبی منه
با شنیدن این حرف نمیدونم چا دلم ی جوری شد که دیدم یهو کوک منو بوسید
ا/ت:چیکار میکنید*اروم توی گوشش
کوک:گفتم که از امشب دوست دختر منیو اینکه دوست دارم:)
ا/ت:منم همینطور:)
عکس دوم ارایش ا/ت
عکس سوم لباس ا/ت
عکس چهارم مدل موهای ا/ت
با اینکه چرت بود امیدوارم خوشتون اومده باشه درخواستی داشتین بم بگیم:)
سلام من ا/ت هستم و دست راست بزرگ ترین رئیس مافیای کره جنوبی هستم من 23 سالمه و از 19 سالگی پیش رئیس کار میکنم
صبح زود پاشدم و طبق روال همیشگی دست و صورتمو شستم و لباس پوشیدم که برم پیش رئیس
حاضر که شدم رفتم طبقه ی پایین که صبحونه بخورم به خدمتکار گفتم و صبحونه رو برام اورد.
منتظر رئیس شدم که دیدم نیومد صبحونه بخوره...
ا/ت:اوم میدونی رئیس کجاست؟
خدمتکار:توی اتاق کارشه یکم عصبیه
ا/ت:اها خب تو توی سینی یه صبحونشو بزار من میبرم
خدمتکار:اما...
ا/ت:اما نداره درست کن
خدمتکار:چشم
صبحونشو درست کرد منم بعد اینکه صبحونمو خوردم سینی رو برداشتم
بردم طبقه بالای اتاق کار رئیس
میخواستم در بزنم که دیدم صدای شکستن ی چیزی اومد و رئیس داره داد و بیدار میکنه
جونگ کوک:هزار بار بهتون گفتم کارا رو مثل ادم انجام بدین*با داد
یهو صدای تیر اومد
در زدم رفتم توی اتاق دیدم یکی از ادمارو کشته
ا/ت:بب.خشید رئیس صبحونتونو اوردم
جونگ کوک:من که گفتم صبحونه نمیخورم*با سردی
ا/ت:اما رئیس اینجوری که نمیشه دیشب هم شام نخوردین
جونگ کوک سینیرو از دستت گرف و پرت کرد
جونگ کوک:وقتی میگم نمیخوام یعنی نمیخوام*با داد
ا/ت:باشه رعیس هرجور راحتین با من کاری ندارین؟
جونگ کوک:به خدمتکار بگو بیاد اینارو جمع کنه...امشبم ی مهمونی مافیایی داریم
ا/ت:باشه رئیس الان صداش میکنم تا کارای لازم و بکنه
داشتم میرفتم که صدام زد
جونگ کوک:ا/ت
ا/ت:بله رئیس
جونگ کوک:امشب دوست دختر من میشی
ا/ت:چی؟برای چی؟
جونگ کوک:همین که گفتم حرف نباشه*با سردی
ا/ت:باشه رئیس هرچی شما بگید
از اتاق رفتم بیرون و رفتم به خدمتکار گفتم بره اتاق رئیسو تمیز کنه
بعدش رفتم توی اتاق خودم دیدم یکی دیگه از خدمتکارا در زد اومد توی اتاق
خدمتکار2:خانم رئیس گفت شب این لباسو بپوشید
ا/ت:باشه خیلی ممنون
خدمتکار رفت بیرون لباس برداشتم
لباس قشنگی بود پوشیدمش یه ارایشی کردم که به لباس بیاد موهامم درست کردم که دیدم رئیس اومد توی اتاق
از دید جونگ کوک:
مهمونا اومده بودن منم رفتم ا/ت رو صدا بزنم که وقتی رفتم توی اتاقش خشکم زد....وای اخه ی دختر چطور میتونه انقد خوشگل باشه ماتم برده بود تا اینکه صدام زد
ا/ت:رئیس مهمونا اومدن؟
جونگ کوک:اره اره بیا بریم
ا/ت:باشه
داشتیم میرفتیم که دیدم دستمو گرف
جونگ کوک:اونجا بهم نمیگی رئیس میگی جونگ کوک فهمیدی
توی ذهنم گفتم وای برا اولین باره اسمشو میشنوم چقد اسمش قشنگه
ا/ت:باشه رئی...یعنی جونگ کوک
رفتیم پایین پیش مهمونا
سلام کردیم خوش امد گفتیم جونگ کوک منو معرفی کرد
مهمون1:واااای کوک کی رل زدی به ما نگفتی
کوک:مگ هرچی میشه باید به شما بگم://
مهمون2:ازاین دخترا هرجایی پیدا نمیشه ها بدش به ما بریم
کوک:خفه شو اون بیبی منه
با شنیدن این حرف نمیدونم چا دلم ی جوری شد که دیدم یهو کوک منو بوسید
ا/ت:چیکار میکنید*اروم توی گوشش
کوک:گفتم که از امشب دوست دختر منیو اینکه دوست دارم:)
ا/ت:منم همینطور:)
عکس دوم ارایش ا/ت
عکس سوم لباس ا/ت
عکس چهارم مدل موهای ا/ت
با اینکه چرت بود امیدوارم خوشتون اومده باشه درخواستی داشتین بم بگیم:)
۲۷.۴k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.