p1
p1
ویو ات:
با زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم
روز اول دانشگاه بود دیشبم دیر خوابیدم
بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
یه ارایش خیلی ساده در حد یه رژ کرم کردم لباس پوشیدم( خودتون لباس تصور کنید😂)
از مامانم خدافظی کردم رفتم
*پرش زمانی به زمان رسیدن به دانشگاه *
رسیدمو نشستم بعد چند دقیقه بقیه اومدن
استاد اول ازمون اسمامون رو پرسید
بعدش شروع به صحبت کرد
استاد:بچه ها به زودی با استاد های بعدی تونم اشنا میشین
بریم سر اصل مطلب به ما گفتن که اینجارو تخریب کنیم
بچه ها :چییییییی
استاد:بچه ها صبر کنید، داخل یه شهر دیگه دانشگاهی که دقیقا شبیه همین جاست هست ما با مدیر تون دیدیم و خوابگاه خوبی هم داشت
ات:داشتم به حرفای استاد گوش میکردمو ناراحت بودو که یهو نگاه سنگینی رو خودم حس کردم زیر چشی نگاه کردم دیدم یه این پسره اسمش چی بود اما کوک چرا به من نگاه میکنهههه ولش باباااا حالا قضیه دانشگاه رو چی کار کنم
بعدش رفتیم سر درس
*پایان کلاس *
استاد بهمون ادرس دانشگاه رو داد داشتم برمی گشتم که تو این فکر بودم که همینجوریش خونمون به اینجا دوره حالا همینو کم داشتیم که برم یه شهر دیگه
اره زندگی زیباست😶( چه ربطی داشت😂)
تو همین فکرا بودم که دیدم یه ماشین خوشگل بغلم وایسا شیشه ی ماشین دودی بود
نتونستم ببینم کیه که یهو....
#خماریییییی
شرایط:
5 لایک
5 کامنت
ویو ات:
با زنگ ساعت گوشیم بیدار شدم
روز اول دانشگاه بود دیشبم دیر خوابیدم
بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم
یه ارایش خیلی ساده در حد یه رژ کرم کردم لباس پوشیدم( خودتون لباس تصور کنید😂)
از مامانم خدافظی کردم رفتم
*پرش زمانی به زمان رسیدن به دانشگاه *
رسیدمو نشستم بعد چند دقیقه بقیه اومدن
استاد اول ازمون اسمامون رو پرسید
بعدش شروع به صحبت کرد
استاد:بچه ها به زودی با استاد های بعدی تونم اشنا میشین
بریم سر اصل مطلب به ما گفتن که اینجارو تخریب کنیم
بچه ها :چییییییی
استاد:بچه ها صبر کنید، داخل یه شهر دیگه دانشگاهی که دقیقا شبیه همین جاست هست ما با مدیر تون دیدیم و خوابگاه خوبی هم داشت
ات:داشتم به حرفای استاد گوش میکردمو ناراحت بودو که یهو نگاه سنگینی رو خودم حس کردم زیر چشی نگاه کردم دیدم یه این پسره اسمش چی بود اما کوک چرا به من نگاه میکنهههه ولش باباااا حالا قضیه دانشگاه رو چی کار کنم
بعدش رفتیم سر درس
*پایان کلاس *
استاد بهمون ادرس دانشگاه رو داد داشتم برمی گشتم که تو این فکر بودم که همینجوریش خونمون به اینجا دوره حالا همینو کم داشتیم که برم یه شهر دیگه
اره زندگی زیباست😶( چه ربطی داشت😂)
تو همین فکرا بودم که دیدم یه ماشین خوشگل بغلم وایسا شیشه ی ماشین دودی بود
نتونستم ببینم کیه که یهو....
#خماریییییی
شرایط:
5 لایک
5 کامنت
۸.۰k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.