می نوشم تو رالب هایت را،مثل جامانده ای در کویربا آخرین قطره از سرابی دورمی پوشم تو رامثل چوپانی خسته،مانده در برف و بورانبا پوستینی که زنیبا عشق روی شانه اش انداختهو این امید بازگشتدر من؛فقط تویی . . .