می نوشم تو را
می نوشم تو را
لب هایت را،
مثل جامانده ای در کویر
با آخرین قطره از سرابی دور
می پوشم تو را
مثل چوپانی خسته،
مانده در برف و بوران
با پوستینی که زنی
با عشق روی شانه اش انداخته
و این امید بازگشت
در من؛
فقط تویی . . .
لب هایت را،
مثل جامانده ای در کویر
با آخرین قطره از سرابی دور
می پوشم تو را
مثل چوپانی خسته،
مانده در برف و بوران
با پوستینی که زنی
با عشق روی شانه اش انداخته
و این امید بازگشت
در من؛
فقط تویی . . .
۹.۹k
۱۰ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.