مازندیه یه گربه داشت که از دستش عاصی شده بود یه روز گربه
مازندیه یه گربه داشت که از دستش عاصی شده بود یه روز گربه رو داخل گونی گذاشت و برد چند کوچه اونورتر انداخت اومد خونه دید گربه تو خونست فرداش گربه رو برد بیرون شهر انداخت دید بازم گربه تو خونست
عصبانی شد گربه رو برد چند شهر اونور تر انداخت
زنگ میزنه خونه به زنش میگه
بامشی سره بمو؟
زنش میگع اره
میگه گوشی ره هاده وره من گوم بییمه
عصبانی شد گربه رو برد چند شهر اونور تر انداخت
زنگ میزنه خونه به زنش میگه
بامشی سره بمو؟
زنش میگع اره
میگه گوشی ره هاده وره من گوم بییمه
- ۳.۶k
- ۲۹ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط