دخترای خشن و پسرای مظلوم
#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم
#پارت_بیست_و_سوم
از زبون #ریحانه
با بکی رفتیم توی اتاق من
بکی:واو چه اتاق خوشگلی داری
+مرسی
بکی:خواهچ
دیدم داره هی میاد جلو هی رفتم عقب که بالاخره چسبیدم به دیوار دستشو کنار سرم ستون دیوار کرد
بکی:میشه ایندفعه خودت اجازه بدی؟؟
صورتش و اورد جلو و تو میلیمتریم قرار گرفت
بکی:منتظر اجازم
ایندفعه خودم سرمو جلو بردم و لبامو گذاشتم رو لباش دستمو دور گردنش حلقه کردم که باعث شد دستشو دور کمرم حلقه کنه و همراهیم کنه ازش جدا شدم
+دیدی که منم دوست دارم؟؟
بکی:اما من دوست ندارم😔
+چی؟؟😨
بکی:من عاشقتم شیطون بلا❤️
+😂
و دوباره لباش و گذاشت رو لبام و منم همراهیش کردم که یدفعه در اتاقم باز شد...
از زبون #سوهو
صدای ارزو و وفا رو شنیدم وفا به ارزو گفت که من و دوست داره اما سینا نمیزاره اخه منم دوسش دارم اون لنتی و خیلی خوشگل و مهربونه اما با سوهیون چیکار کنم اون نمیزاره با وفا باشم اااههه نشسته بودم رو کاناپه و به وفا ذل زده بودم که عسل گفت بریم جاسوسی اون دوتا رفتیم بالا یدفعه عسل در و باز کرد با صحنهی روبرو دهنم دومتر باز شد بقیه هم دهنشو چسبید کف زمین
کریس:بیا و بچه بزرگ کن
ارزو:ریحانه جدت و از گور میکشم بیرون خودتو میکنم تو گور
وفا:پسقل زودتر از ما رل میزنه
عسل:به خاک بری😐
(نویسنده درحال گاز زدن کف زمین خانه از خنده🤣)
سوهو:بکی تو زودتر از مامانت رل میزنی میذاشتی اول من اعتراف کنم به عشقم بعد تو رل میزدی
بکی:آآآآآآآآآآآآآآ
ریحانه:دخترا توضیح میدم
ارزو😡😡😡
ریحانه:گوجه نشو اجی☹️
وفا🤬🤬🤬
ریحانه:تو گوجه تر نشو حداقل😖
عسل:🙄🙄🙄
رفتیم پایین همه بیدار بودن وقتی بک و ریحانه رو دست تو دست هم دیدن دهنشون باز موند بک و ریحانه نشستن رو مبل روبروشون وایستادیم
ارزو:چند وقته قرار میزارید؟؟
ریحانه:دوروزه
کریس:از کی قرار میزارید؟؟
بکی:از تو بیمارستان
سوهو:بیس سوالیه؟؟
ریحانه:خیر
سوهو😐😑
وفا:من حوصلم سر رفته میرم بیرون
وفا رفت لباساشو عوض کرد از خونه زد بیرون منم از خونه زدم بیرون و تعقیبش کردم هنزفیری گذاشته بود تو گوشش و راه میرفت ووش خدا چقد بشر میتونه ناز باشه😍
(لیدرم تو خودت ناز تر از هر بشری هستی🤣)
داشتیم تو خیابونا راه میرفتن که یدفعه یه پسره اومد جلو وفا ترس کل بدنمو گرفت
ادامه دارد❤️
#پارت_بیست_و_سوم
از زبون #ریحانه
با بکی رفتیم توی اتاق من
بکی:واو چه اتاق خوشگلی داری
+مرسی
بکی:خواهچ
دیدم داره هی میاد جلو هی رفتم عقب که بالاخره چسبیدم به دیوار دستشو کنار سرم ستون دیوار کرد
بکی:میشه ایندفعه خودت اجازه بدی؟؟
صورتش و اورد جلو و تو میلیمتریم قرار گرفت
بکی:منتظر اجازم
ایندفعه خودم سرمو جلو بردم و لبامو گذاشتم رو لباش دستمو دور گردنش حلقه کردم که باعث شد دستشو دور کمرم حلقه کنه و همراهیم کنه ازش جدا شدم
+دیدی که منم دوست دارم؟؟
بکی:اما من دوست ندارم😔
+چی؟؟😨
بکی:من عاشقتم شیطون بلا❤️
+😂
و دوباره لباش و گذاشت رو لبام و منم همراهیش کردم که یدفعه در اتاقم باز شد...
از زبون #سوهو
صدای ارزو و وفا رو شنیدم وفا به ارزو گفت که من و دوست داره اما سینا نمیزاره اخه منم دوسش دارم اون لنتی و خیلی خوشگل و مهربونه اما با سوهیون چیکار کنم اون نمیزاره با وفا باشم اااههه نشسته بودم رو کاناپه و به وفا ذل زده بودم که عسل گفت بریم جاسوسی اون دوتا رفتیم بالا یدفعه عسل در و باز کرد با صحنهی روبرو دهنم دومتر باز شد بقیه هم دهنشو چسبید کف زمین
کریس:بیا و بچه بزرگ کن
ارزو:ریحانه جدت و از گور میکشم بیرون خودتو میکنم تو گور
وفا:پسقل زودتر از ما رل میزنه
عسل:به خاک بری😐
(نویسنده درحال گاز زدن کف زمین خانه از خنده🤣)
سوهو:بکی تو زودتر از مامانت رل میزنی میذاشتی اول من اعتراف کنم به عشقم بعد تو رل میزدی
بکی:آآآآآآآآآآآآآآ
ریحانه:دخترا توضیح میدم
ارزو😡😡😡
ریحانه:گوجه نشو اجی☹️
وفا🤬🤬🤬
ریحانه:تو گوجه تر نشو حداقل😖
عسل:🙄🙄🙄
رفتیم پایین همه بیدار بودن وقتی بک و ریحانه رو دست تو دست هم دیدن دهنشون باز موند بک و ریحانه نشستن رو مبل روبروشون وایستادیم
ارزو:چند وقته قرار میزارید؟؟
ریحانه:دوروزه
کریس:از کی قرار میزارید؟؟
بکی:از تو بیمارستان
سوهو:بیس سوالیه؟؟
ریحانه:خیر
سوهو😐😑
وفا:من حوصلم سر رفته میرم بیرون
وفا رفت لباساشو عوض کرد از خونه زد بیرون منم از خونه زدم بیرون و تعقیبش کردم هنزفیری گذاشته بود تو گوشش و راه میرفت ووش خدا چقد بشر میتونه ناز باشه😍
(لیدرم تو خودت ناز تر از هر بشری هستی🤣)
داشتیم تو خیابونا راه میرفتن که یدفعه یه پسره اومد جلو وفا ترس کل بدنمو گرفت
ادامه دارد❤️
۹.۲k
۱۳ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.