دخترایخشنوپسرایمظلوم

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم
#پارت_بیست_و_چهارم
از زبون #وفا


داشتم راه میرفتم که یه پسره اومد جلوم هنزفیریم و دراوردم صورتمو گرفتم بالا سینا رو دیدم دستم و گرفت
+ولم کن اشغال بزار برم
سینا:تازه گیرت اوردم بزارم بری اونوقت خرم😂
+ااایییششش ولم کن عوضی
سینا:عمرا بزارم بری
دقیقا همون موقع سوهو اومد پیشمون و یه مشت زد تو صورت سینا که باعث شد پرت‌شه زمین
سوهو:یه بار دیگه بهش دست بزنی میکشمت🤬
+سو...ه...ه...و
سینا:تو کی هستی اشغال؟؟
+سوهو...بیا...بریم
سوهو:وفا نگاه از الان بهت میگم...میگم که دوست دارم(با داد بلند)
+چ...چ...ی...چی
سوهو:فهمیدی دوست دارم من عاشقتم
سینا:اشغال تو کی هستی که دوسش داشته باشی
سوهو بدون توجه به حرف سینا دستم و کشید و دنبالش راه افتادم خیلی عصبانی بود نزدیک بود دستم و از جا بکنه باورم نمیشد احساسم بهش یه طرفه نیس و از این موضوع خوشحال بودم
بالاخره یه جا وایستاد کسی اونجا نبود
+اینجا کجاس
سوهو:جایی که دوست داشتم نشونت بدم
و به منظره‌ی روبروش خیره شد منم به جایی که خیره بود خیره شدم و با یه نقاشی روبه رو شدم یه دختر فرشته با یه پسر شیطان که بالهاشون نمادین قلب رو نشون میداد
+واو چه قشنگه
سوهو:قبل از دبیوم این و اینجا کشیدم و میخواستم عاشق اولین نفری که شدم بهش نشون بدم
+خیلی قشنگه
دستم و گرفت رومو کردم سمتش اروم اروم نزدیکم شد و بعد گونمو بوسید
سوهو:من بدون اجازه کاری نمیکنم
+منم همینطور
و بعد اروم گونشو بوسیدم تعجب کرده بود
سوهو:بریم خونه؟؟
+اوهوم بریم
دستمو گرفت و راه افتادیم سمت خونه...


ادامه دارد😜
دیدگاه ها (۱)

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم#پارت_بیست_و_پنجماز زبون #ریحانه+هه...

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم#پارت_بیست_و_ششماز زبون #رویارفتیم ...

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم#پارت_بیست_و_سوماز زبون #ریحانهبا ب...

#دخترای_خشن_و_پسرای_مظلوم#پارت_بیست_و_دوماز زبون #وفاخودم و ...

عشق چیز خوبیه پارت ۶صبح از خواب بلند شدم لباسمو عوض کردم و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط