یک نفر باید باشد که بدون ترسِ هیچ گونه قضاوتی برایش همه چ
یک نفر باید باشد که بدون ترسِ هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را تعریف کنی تمام حرف هایی که دارد آرام آرام درونت می گندد را به زبان بیاوری. از آن حرفهایی که شب ها موقع خواب به بیرحمانه ترین شکل ممکن به سرت هجوم می آورند و رسالتشان این است که خواب را از تو بگیرند. حرفهایی که وسط قهقهه هم اگر یادشان بیوفتی لال می شوی! یک نفر که وقتی تو دهن باز کردی نگوید آره می دانم، اصلا یک نفر باشد که هیچ چیز نداند.
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد. یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک میکشد، پوزخند نزند، به شوخی نگیرد، جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت یک نفر که تجربهی هیچ چیز را نداشته باشد، مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد! وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد، برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند، راه کار ندهد، فقط گوش کند.
یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد، اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است. خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است، گاهی حرف میزنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند حرف زدن گاهی مُسکن است، آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند، نه اینکه کمک بخواهند، حرف می زنند که ویران نشوند. حرف می زنند که آرام بگیرند. مانند کسی که خود میداند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند. به قول آن رفیقمان که میگفت : حرفهایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد...
یک نفر باشد در این دنیا که نصیحت را بلد نباشد. یک نفر که وقتی برایش تعریف میکنی که کارم دارد به جاهای باریک میکشد، پوزخند نزند، به شوخی نگیرد، جدی بگیرد، خیلی هم جدی بگیرد،
آنقدر که یک سیلی جانانه مهمانت کند و با تمام قدرت اش بزند زیر گوشت یک نفر که تجربهی هیچ چیز را نداشته باشد، مثل همه ی آنهایی که خود را علامه دهر می دانند نباشد! وقتی که برایش تعریف میکنی دستپاچه شود، گوش بدهد، برایت فتوای ابوموسی اشعری صادر نکند، راه کار ندهد، فقط گوش کند.
یک نفر که بداند این چیزهایی که تو تعریف میکنی جواب منطقی ندارد، اصلا منطق در مقابل این حرف ها بیچاره است. خیلی از آدم ها میخواهند حرف بزنند صرفا برای اینکه دردشان آرام بگیرد بعضی آدم ها درونشان روی کمربند زلزله است، گاهی حرف میزنند تا ویرانی زلزله درونشان را به تعویق بیاندازند حرف زدن گاهی مُسکن است، آدم ها گاهی حرف می زنند نه برای اینکه چیزی بشنوند، نه اینکه کمک بخواهند، حرف می زنند که ویران نشوند. حرف می زنند که آرام بگیرند. مانند کسی که خود میداند چه روزی قرار است بمیرد، آرام می گیرند. به قول آن رفیقمان که میگفت : حرفهایی در دلم هست که حاضرم فقط به کسی بگویمشان که قرار است فردا بمیرد...
۲.۹k
۱۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.