چه خبر

چه خبر؟
حال چشم هایت خوب است؟!
هنوز وقت خندیدن
بادام شیرین تعارف می کنند؟!
حال دست هایت....
حالت دست هایت چه طور است؟
خجالت که می کشی .
هنوز عرق می کنند؟
هنوز از همان میانبر همیشگی
به خانه می روی؟
کفش هایت را
با پشت ساقت پایت پاک می کنی؟
هنوز بلدی زبانت را شکل گل در بیاوری؟
نمی دانم
شاید حالا برای خودت خانومی شده ای
شاید خانه تان را عوض کرده اید
شاید...
اه چقدر بدم از این شایدها می آید
شاید های کوفتی
این شاید ها یک روز مرا می کشند
ببخشید وقتت را گرفتم
محسن_حسینخانی
دیدگاه ها (۴)

کسی سوال می‌کند :به خاطر چه زنده‌ای ؟و من برای زندگی ،تو را ...

من دیدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه...

پاییز جان تا میتوانی زرد شو ‌نارنجی شواصلا رنگ به رنگ شو انا...

مادرم می گفتسرت به کار خودت باشدو من سرم به کارم بودسرم به ک...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط