فیک نامجون
فیک نامجون
دیییینگگگگ دیییییینگگگ ( صدای گوشی )
اهههه ریدم به این زندگی باز باید برم دنبال کار . یک هفته هست که دنبال کارم و هر جا رفتم یا استخدام کرده بودن یا...
مامان : پدرررررصصصگگگ پاشو برو دنبال کار وگرنه با رفیق عزیزم میام بالا سرررررتتت
من: اه مامان انقد جیغ جیغ نکن پاشدم
کارمو کردم و کت و شلوار رو پوشیدم ( توی پست بعدی میزارم لباساشون رو ) و رفتم پایین یه لقمه گرفتم و به سمت در رفتم و با داد گفتم : خدااااافظ
مامان : کجا گوسااالههه بیا صبحونتو کامل بخورررررر ( یه بوس فرستادم و در رو بستم ) هوووویییی با توام پدددصصصصگگ
سریع به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم
واااییی شت داره میره
با دو به به سمتش میرفتم تا بهش برسم
من : اجوووشییی وایساااا واااایساااا تورو خداااا
وقتی وایستاد ازش تشکری کردم و کارتم رو زدم و سوار شدم
امروز باید به سه تا شرکت میرفتم وااایی
شرکت جِی سی
خب نفس عمیقی کشیدم و وارد شرکت شدم و به سمت منشی رفتم
من : ببخشید خانوم برای آگهی استخدام اومدم
منشی : ببخشید اما همین الان یکی رو استخدام کردیم
من : خب برای بخش های دیگه نیاز به نیرو ندارید ؟
منشی : نه خانوم
من ناامیدانه تشکری کردم و رفتم بیرون
اه یعنی چی ؟ یعنی این همه راه اومدم تا بگه بیبیشید ما هیمین ایلان ییکی رو ایستخدیم کیردیم ( بچه ها مثلا داره ادای منشی رو در میاره )
اه حوصله اتوبوس ندارم با تاکسی میرم
شرکت کارن ( بچه اسمی پیدا نتونستم بکنم فقد همینا به ذهنم رسید ببخشید 😅 )
خب اگه این یکی قبول نکنه میرم خودکشی میکنم
رفتم تو و به سمت منشی رفتم
من : سلام خانوم ببخشید برای آگهی استخدامتون اومدم
منشی : بله بزارین اطلاع بدم بهشون برین تو
سری تکون دادم و با رفتن منشی گفتم یسسس
که همه برگشتن نگاه کردن
واایی از خجالت آب شددمم
منشی : بفرمایین تو
تشکری کردم و رفتم تو
رئیس : سلام بشین
نگاهاش یه جوری بود
خیلی معذب بودم
من : عهه بفرمایین این رزومه منه
رئیس : نظرت چیه که به جاش تو یه حالی بهم بدی و ...
دیییینگگگگ دیییییینگگگ ( صدای گوشی )
اهههه ریدم به این زندگی باز باید برم دنبال کار . یک هفته هست که دنبال کارم و هر جا رفتم یا استخدام کرده بودن یا...
مامان : پدرررررصصصگگگ پاشو برو دنبال کار وگرنه با رفیق عزیزم میام بالا سرررررتتت
من: اه مامان انقد جیغ جیغ نکن پاشدم
کارمو کردم و کت و شلوار رو پوشیدم ( توی پست بعدی میزارم لباساشون رو ) و رفتم پایین یه لقمه گرفتم و به سمت در رفتم و با داد گفتم : خدااااافظ
مامان : کجا گوسااالههه بیا صبحونتو کامل بخورررررر ( یه بوس فرستادم و در رو بستم ) هوووویییی با توام پدددصصصصگگ
سریع به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم
واااییی شت داره میره
با دو به به سمتش میرفتم تا بهش برسم
من : اجوووشییی وایساااا واااایساااا تورو خداااا
وقتی وایستاد ازش تشکری کردم و کارتم رو زدم و سوار شدم
امروز باید به سه تا شرکت میرفتم وااایی
شرکت جِی سی
خب نفس عمیقی کشیدم و وارد شرکت شدم و به سمت منشی رفتم
من : ببخشید خانوم برای آگهی استخدام اومدم
منشی : ببخشید اما همین الان یکی رو استخدام کردیم
من : خب برای بخش های دیگه نیاز به نیرو ندارید ؟
منشی : نه خانوم
من ناامیدانه تشکری کردم و رفتم بیرون
اه یعنی چی ؟ یعنی این همه راه اومدم تا بگه بیبیشید ما هیمین ایلان ییکی رو ایستخدیم کیردیم ( بچه ها مثلا داره ادای منشی رو در میاره )
اه حوصله اتوبوس ندارم با تاکسی میرم
شرکت کارن ( بچه اسمی پیدا نتونستم بکنم فقد همینا به ذهنم رسید ببخشید 😅 )
خب اگه این یکی قبول نکنه میرم خودکشی میکنم
رفتم تو و به سمت منشی رفتم
من : سلام خانوم ببخشید برای آگهی استخدامتون اومدم
منشی : بله بزارین اطلاع بدم بهشون برین تو
سری تکون دادم و با رفتن منشی گفتم یسسس
که همه برگشتن نگاه کردن
واایی از خجالت آب شددمم
منشی : بفرمایین تو
تشکری کردم و رفتم تو
رئیس : سلام بشین
نگاهاش یه جوری بود
خیلی معذب بودم
من : عهه بفرمایین این رزومه منه
رئیس : نظرت چیه که به جاش تو یه حالی بهم بدی و ...
- ۲.۴k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط